روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم!
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم!
عقل و دین باخته، دیوانه ی رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم!
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم!
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم!
"وحشی بافقی"