zeynab
zeynab
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

شرح پریشانی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم!

ساکن کوی بت عربده جویی بودیم!

عقل و دین باخته، دیوانه ی رویی بودیم

بسته سلسله سلسله مویی بودیم

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم!

امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم!

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم!


"وحشی بافقی"



وحشی بافقیشرح پریشانیشعر
ما‌پشت‌هزاران‌لبخند‌خود‌مرده‌ایم:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید