از کرونا آموختیم زورمان آنقدرها هم زیاد نیست. به نظرم انسان بیش از حد به خودش غره شده بود و فکر میکرد میتواند کن فیکون کند، وقتش رسیده بود با موجودی کوچک زمینگیر شود و به او یادآوری شود که آهای انسان، خبری نیست!
کرونا شاید پیغامی از طرف طبیعت باشد که دیگر جانش را به لبش رسانده بودیم. اگر خوب گوش کنیم شاید حتی بتوانیم ندای طبیعت را خطاب به خود بشنویم: "زدی ضربتی ضربتی نوش کن." یا "گهی زین به پشت و گهی پشت به زین."
کرونا این اصل مهم را دوباره به ما یادآوری کرد که "تر و خشک با هم میسوزند."
کرونا نگذاشت فراموش کنیم که زندگی کوتاه، و مرگ از آنچه که فکر میکنیم به ما نزدیکتر است.
کرونا باز هم مثالِ معروفِ کِشتی را برایمان تداعی کرد و این که تفکراتی مثل "سلامتیِ خودمه" چقدر کوتهبینانه است.
کرونا برای برخی از ما خلوتی ساخت تا به دور از همهمهی اجتماع به درون خود سرکی بکشیم.
کرونا هم ویروس عادلی نبود. او به آنها که خانه نداشتند و شعار "در خانه بمانیم" را میشنیدند چیزهای بیشتری را یادآوری میکرد.
کرونا برخی از قضاوتهای ما را تصحیح کرد و به آنهایی که چپچپ به اینترنت نگاه میکردند، منصفانهدیدن را آموخت. اینترنت اگر نبود، بعد از کرونا باید بیمارستانها را به تیمارستان تبدیل میکردیم. خود من هم اولین بیمار بستری شده در بخش بدحالان میبودم. در تمام این چهار پنج ماه اینترنت بود که اجازه نداد جزئیات چهرهی عزیزانمان را فراموش کنیم، اینترنت بود که خرید را ممکن کرد، اینترنت بود که سرگرممان کرد. اینترنت بود که راه آموزش را هموار کرد. من در این مدت بیش از یکی دو ترم دانشگاهی، آموزش دیدم و یاد گرفتم. اینترنت، برای برخی از مشاغل، تنفسی مصنوعی بود که آنها را سرِ پا نگه داشت. برای برخی دیگر جهشی عظیم در نوع خدمترسانی. همین اینترنت بود که در این عصرِ رعایت فاصلهها و دوری، دوستانی جدید را برایمان به ارمغان آورد.
تکراری است، اما باز هم ارزش گفتن دارد. از کرونا یاد گرفتیم قدر شادیهای کوچک زندگیمان را بدانیم، شاید روزی همینها تبدیل به آرزو شوند.
از کرونا چیزهای زیادی آموختیم.