جوانی از سختیِ انتخاب بین دو موقعیّتِ خوب به دوستش شِکوِه میکرد. مردی که از نیمکت کناری مبهوتِ دخترکی روی تاب بود، (درحالیکه برای تهیه هزینه عمل قلب دخترش، بین فروش کلیه پسر و همسرش مردّد بود) گفت: گله را بگذار برای زمانی که روزگار، تو را وادار به انتخاب بین بد و بدتر میکند...