چیزی باید باشد که به وقت خم شدن، تو را از شکستن نجات بدهد. در دنیای این روزها که _در کنار اتفاقات کوتاه و کوچک شادی بخش_ پر از ظلم، ستم، شرارت، حقارت، وقاحت، جنگ، قتل، کودک کشی، فقر، فتنه، بیماری، نامردی و بی عدالتی است، چیزی باید باشد که نگذارد وقتی به مو می رسد پاره شود.
چیزی که نگذارد به وقتِ زمین خوردن، باز بمانی، درمانده شوی. چیزی که یک دستت را به او بدهی و دست دیگرت را به زانو بگیری و بلند شوی، حتی اگر دیگر نتوانی بدوی یا راه بروی، بلند شوی و اگر شده لنگان لنگان پیش بروی.
چیزی برای زمان هایی که کم می آوری، زمان هایی که رو به پایانی، و یا حداقل این طور احساس می کنی. ریسمانی برای چنگ زدن، چیزی برای پناه بردن.
چیزی باید باشد، چیزی از جنس عشق، اعتقاد، ادبیات، هنر. نمی دانم، چهره ای، جمله ای، عبارتی، شعری، تصویری، عقیده ای، چیزی که نگذارد غم، راه نفست را بندد و ناامیدی، پای حرکتت را.
این عبارات از گابیتو (گابریل گارسیا مارکز) بارها مرا نجات داده است:
"باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای تحویل دهی، خواه با فرزندی خوب، خواه با باغچه ای سرسبز، خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی. و اینکه بدانی، حتی اگر فقط یک نفر، با بودنِ تو ساده تر نفس کشیده است این یعنی تو موفق شده ای."
آری، چیزی باید باشد، هرچند کوچک...