یکی از بدترین آفتهایی که خیلی بعد از ازدواج شایعه و هم حال خودمون رو خراب میکنه و هم رابطه مون رو مقایسه است.
مقایسه تو همه دورانهای زندگی آدم وجود داره، مثل بچگی که پدر و مادرامون ما رو با فلان بچهی همسایه یا فامیل مقایسه میکردن، دوران تحصیل که نمرههامون رو با همکلاسیهامون مقایسه میکردیم یا خیلی از این تیپ مقایسههای دیگه، ولی بعد از ازدواج هم انگار شکلش کمی تغییر میکنه و هم خیلی خطرناکتر میشه.
این مقایسه خیلی وقتها به صورت ناخودآگاهه، مثلا من خیلی وقتها دلم نمیخواد خودم رو با دوستم یا با جاریم مقایسه کنم ولی میبینم حواسم نبوده و این کار رو کردم، ولی بیشتر عاملش اطرافیان هستن؛ مخصوصا دوستای بد.
یک سری دوستها هستن که ما خودمون میدونیم آدمهای سمی اطرافمونن ولی نمیتونیم هم ازشون دست بکشیم.
مثل یکی از دوستهام که فکر میکنم قبلا هم ازش گفتم. ولی از سر ناچاری که گاها دلم میخواد با کسی حرف بزنم و هیچ کس جز اون رو پیدا نمیکنم باهاش تماس میگیرم و هربار بعد از تماس خودم رو لعنت میکنم.
وقتی بعد از اینکه آمار تمام هدیهها و زیرلفظی و ... من رو درآورد، من فکر میکردم تموم شده ولی هربار به شکلی سورپرایز میشم.مثلا سری پیش مارک لوازم خونگی که خریدم رو پرسید و بعد اشاره کرد که باید همه چیز حتما بهترین مارک باشه و خانواده همسرش هم وظیفهشونه بهترینها رو تهیه کنن چون اونها فلان قدر پول سرویس چوب دادن، یا این سری میگفت فقط حلقه فامیلشون چندصد میلیون پولش شده و خیلی چیزهای دیگه که بگذریم ازشون.
و من هربار بهش میگم که مارک وسایل و قیمت حلقه و این سبک مسائل خوشبختی نمیاره ولی هربار که تماس قطع میشه دچار یک حس مزخرف میشم، حس اینکه چرا آنقدر بهش اطلاعات دادم و درنهایت حس مقایسه.
هرچقدر که من سعی میکنم با گفتن اینکه واقعا چه اهمیتی داره از اهمیت این مسائل براش کم کنم، ولی برعکس این اتفاق برای من وقتی که دردودل میکنم اتفاق میوفته.
این حالت مقایسه اگه جاری داشته باشید تشدید هم میشه، مثلا من سعی کردم خودم رو وارد جریان رقابت با جاریم نکنم ولی یکسری رفتارها مثل تماس گرفتنها و سوال پرسیدنها آدم رو وارد این جریان رقابتی میکنه.
خانوادهها هم میتونن علی رغم دلسوزی به این مقایسه دامن بزنن، نمیشه بهشون خورده گرفت ولی میشه تا حدی کنترلش کرد.
راهکار دفاعی من تو این شرایط چیه؟

پ.ن: شما رو به جدتون بعد از ازدواج دوستاتون رو با استوریهاتون زخمی نکنید، منی که ازدواج کردمم وقتی این سبک استوریها رو میبینم حالم بد میشه بقیه که جای خود.
پ.ن ۲: اگه شما هم راه حلی درمورد مقایسه دارید خوشحال میشم بهم بگید
پ.ن ۳: با آدم خوب ازدواج کنید، با آدمهایی که اهداف سطحی ندارن تو زندگیشون.
پ.ن ۴: نوشتن یک پست بعد از این همه مدت کار سختی بود، یک جورایی با ویرگول احساس غریبی میکنم.
پ.ن ۵: سعی کنید تا میتونید با آدمهای همفرهنگ خودتون ازدواج کنید، تفاوت رسم و رسومها هم میتونه آزاردهنده باشه و هم باب مقایسه رو باز کنه