زن از جایش بلند شد و مشتی به دهان مرد کوفت و با همین مشت بود که همهچیز تباه شد. قرار نبود این کار را بکند. حتی یک ثانیه هم به این عملش فکر نکرد، فقط بلند شد و مشتی نثار دهان کسی کرد که قبلاً دوستش داشت و اکنون دشمن خود میدانست. قبلترها هم ناگهان عصبی شده بود و حرفهایی زده بود که نباید و کارهایی کرده بود که نباید و واکنشهایی نشان داده بود که نباید، اما هیچگاه تا این مرحله پیش نرفته بود، هیچگاه قرار نبود تا این مرحله پیش بیاید.
همهچیز در این رابطه با تماس فیزیکی شروع شده بود. آن دو در اولِ کار، بهعنوان دوستان مشترک فرد سومی به هم معرفی شدند و با هم دست دادند. دست هم را محکمتر از چیزی که باید فشردند و فردای همان شب، تماس فیزیکی طولانیتری داشتند، تماسی طولانیتر از آنچه باید. زن قرار نبود این کار را بکند. حتی یک ثانیه هم به این عملش فکر نکرده بود.
حال همهچیز خراب شده بود. با یک تماس فیزیکی، اما از نوعی دیگر. قبلترها حرف تند بود و بدگویی و بدخلقی، اما چیزها معمولاً همان طور که شروع میشوند تمام میشوند؛ اینجا با تماس فیزیکی، اما تماسی از نوعی دیگر.