مبهم راه می روم میان جریان یک فیلم،اصوات یک موسیقی پر معنا،کلمات کتابی که شیفته اش هستم.انگار که آن زیرسیگاری در دست کاراکتر اصلی فیلم هستم که هر بار سیگارش را در من خاموش میکند بیشتر به او نزدیک میشوم و در قلب جریان فیلم قرار دارم آرزو میکنم سیگار در صحنه های مهم در دست کاراکتر اصلی باشد که من هم اینگونه کنارش باشم.یا یک نت موسیقی ناشناخته هستم میان سل و لا که خیره شده ام از همکاری و ترکیب نت ها و صدای هایی که خلق میکنند و من در آن میان شاهد شکوه تلاطم موسیقی آنها هستم.در صحنه ای دیگر یک موجود کوچک هستم میان ورق های کتاب محبوبم که بین شخصیت های ذهن نویسنده گیر افتاده و تلاشی هم برای رهایی نمی کند همان جا میماند و با کلمات همراه میشود.یا شاید هم آن ضبط صوتی هستم که فروغ و شاملو شعرهایشان را با صدای خودشان در آن ضبط می کردند و من غرق میشدم در آسمان معنا.همین قدر نزدیک بودن و در جریان عمق الفاظ و اصوات و اشعار قرار گرفتن جانی دوباره می بخشد به وجود رو به اضمحلال و سردگمم،گویی راهی را که گم کرده ام را پیدا میکنم روحم را از ناخالصی و سطح نجات میدهم .با هر نت موسیقی، و هر کلمه ای که به کتاب افزوده میشود، هر اتفاقی که در فیلم می افتند، هر شعری که می خوانم و می شنوم از لایه های بیرونی فراتر می روم لایه ها را می درم تا برسم به آن لایه زیرین ان که معنا و مفهوم من را پنهان کرده پیچیده است بین هزاران مفهوم گنگ اما من از این جهان انتزاعی که ساخته ام واقعیتی خواهم ساخت که درونش پر است از انتزاعی که من مالک آن هستم