نمیدونم از کِی این روز رو وارد تقویم کردن و مغز مردمو پرِ خرافات کردن.
قضیه ازین قرار بود که توی کشوری که ما زندگی میکردیم به نام "آنجا" ، یه روزو تعیین کرده بودن به عنوان روز ابراز تنفر. رسم بر این بود که حتما باید تو اون روز به یک نفر ابراز تنفر کنی وگرنه تا آخر سال بد شانسی برات پیش میاد.
صبح که از خواب پا شدم تقویم رو نگاه کردم دیدم امروز همون روزه. فرق من با بقیه این بود که بقیه ناراحت بودن که کیو پیدا کنن و بهش ابراز تنفر کنن ولی من بابت تعداد نفرات متنفر از خودم ناراحت بودم ! گوشیمو نگاه کردم خدا روشکر فعلا اتفاق آنچنانی نیفتاده بود. فقط ۱۷ نفر از دوستام ابراز تنفر کرده بودن. یه نفس راحتی کشیدم که مثل پارسال نشد.
خودمو حاضر کردم اومدم پامو از در بذارم بیرون که صدای پیامک گوشیم اومد. گوشیمو با ترس و لرز برداشتم . بله ! یکی دیگه به اون ۱۷ نفر اضافه شد.
حتما با خودتون فکر میکنید که من چیکار کردم که انقدر ازم تنفر دارن!
راستشو بخواید با برنامه ریزی که من کرده بودم تقریبا تا الآن باید تارگتِ ۳۵ نفر رو زده بودم. این برای من یه شکست محسوب میشد. پس باید یه کاری میکردم که به این تارگت برسم. مولانا میگه با توکل زانوی اشتر ببند. منم حرف مولانارو زمین ننداختم توکل بر خدا ، زدمبیرون از خونه. تا العان یه ۴۰ تایی پیامک تنفر و یه ۵ تا تنفر حضوری و ۳ تا تلفنی و یکی همبه صورت چت تصویری. اینگونه بود که من رکورد سال قبل را زدم.
من از سال قبل آدمتنفر برانگیزتری شده بودم.
رسیدم خونه با خودم گفتم : خب الآن باید خودم به یک نفر بگم ازت متنفر که دچار بدشانسی نشم. چراغ رو روشن کردم روبه روی آینه ایستادم و با صدای بلند به خودم گفتمکه ازت متنفرم!