درود بر عزیزان ویرگولی ... عرض کنم مدت 4 سالی میشه برنامه ویرگول را نصب کردم فقط گاهی وارد میشدم و میخواندم و لذت میبردم..قبل از نوشتن دل نوشته در ویر گول گاهی افکارم رو روی کاغذ میکشیدم. گاهی خاطره، گاهی حقیقت گاهی اگاهی گاهی اسرار نهفته درونم گاهی بهم ریختگی درونم گاهی از خالقم یا هستی و نیستی گاهی طولانی ، گاهی یک خط، درونش دنیایی ، دهه ها مینوشتم برای یاد گیری، برای رسیدن به اگاهی، جوابی، یا سوالی از اسرار تنهایی ، از فهم، دانستن و اشنایی ، انقدر حروف و اعداد نوشتم و پاک کردم تا فهمیدم یاری لازم دارم در مقام استادی.، یاد بده بهم. چگونه فکرم بشه اندیشه.، تا یک شب طبق روال سفیدی کاغذ سیاه میکردم، نجوایی شنیدم اهسته در گوشم ، که میگفت نامت چیست. نامت چیست. گوش تیز کردم و شنیدم ، سراسیمه گفتم ژولیده... ژولیده... ژولیده در هر ذره به ذره اطرافم پر شد. از اعداد و حروف بهم چسبیده ، کلمه و جمله خلق میشد. دقت کردم تما م نوشته هایم در طول روزگارم از اول که اموختم الف.... ب.... پ الی غین، هر انچه که نوشتم در گذشته بدورم میچرخیدن ، کلمات و اعداد. دهان داشتن، و نام خودشان را میگفتن میشنیدم و میفهمیدم شون همه دوست بودن، تا که تماما به یک سو رفتن، بهم وصل شدن تا که بشکل یک انسان شدن، که لبخند میزد. رو به قبله عبادت من ایستاد ، نامش را گفت. من خوش امد گفتم و سلام... گفت خوشحالم اول ادبت دیدم. من استادم. امدم یا بگیری که حق در جمال اگاهیست بدون ان دروغی بیش نیست. سالها مرا صدا کردی با ذره ذره اجزایم ، کودکانم، چون اونس گرفتن با تو. حاصل ان منم . من استادت ابجدم.....
ادامه دارد....؟