ویرگول
ورودثبت نام
ژولیده خسته.  ..  ..  .
ژولیده خسته. .. .. .شبی از شبها تو به من گفتی شب باش. من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم ماند شب شب گشتم به امید روزی که شیستان شب من باشی. . ژولیده خسته؟
ژولیده خسته.  ..  ..  .
ژولیده خسته. .. .. .
خواندن ۳ دقیقه·۷ روز پیش

گیلانغرب...سال60...دو

این قسمت از دیزی کش برگشتیم تمام مسیر. مال لو طوری که از خستگی در حال را رفتن میخوابیدیم چند نفری زمان برگشت خوابشون برده و افتاده بودن توی دره... حتی قاطر ها میوفتادن....؟

اصلا نفعمیدیم چطور به مقر 120 سپاه رسیدیم..

بچه ها باور داشتن خدا دستمون رو گرفته بود در مسیر توی دره نیوفتادیم.. به مقر رسیدیم.

... 2 نیمه شب بود هر کی افتاد یه گوشه و بیهوش شده بود از خستگی ساعت 4 صبح با سرو صدا بیدار شدیم..؟

اخرین نقطه که ماشین میامد، سوار ماشین های ایفا شدیم، همین که تمام بچه ها از مقر سپاه تخلیه شدن ، دو دقیقه نشده بود، دیدیم عراقی ها مقر رو زیر اتش توپ و خمپاره گرفتن ، اتش تهیه...؟

بگم شانس اوردیم یا خدا با ما بود. از انجا بخاطر نداشتن نیروی جای گذین ما رو بردن به جغالوندو مالک اشتر دوتا ارتفاع که از انجا بسمت شیاکوه حمله کرده بودیم ولی وقتی ارتفاع شیاکوه رو گرفتن تعدادی نمانده بود ن از بچه ها که با پاتک عراقی ها شیاکوه از دست رفت...؟

ولی تپه گچی ها که به ردیف یک و دو و سه والا هشت دستمون بود، که روبروی شیاکوه قرار داشت، بچه ها مجبور بودن تو سنگر خوده عراقی ها باشن، که روبروی خودشون میشد. و همیشه جلو چشم شون بودیم، برای همین روزها بیرون نمی امدیم چون نه جایی برای سنگر زدن بود و نه میشد.، ولی سنگر انها خیلی محکم بود و کوتاه، میشستی سرت دو انگشت فاصله با سقف داشت....؟

روز ها از چغالوند تو دید بود و جرات نمیکردن کاری کنند ولی هر شب میامدن تا تپه کچی ها رو بگیرن که انجا ما جلوشون رو میگرفتیم..؟

در اصل ما بچه هایی که اونجا بودیم پیش مرگ بودیم تبه سه مثل یه استراحت گاه بود 3 روز یه با ر تعویض میشدیم داوطلب ها میامدن تپه 4 و اب و اذوقه میاوردن باخودشون

تپه 3 غارهای کوچک داشت در اصل ورودی کوچک سر میخوردی میرفتی تو، داخل که میشدی، میتونستی بایستی، ولی شب و روز شمع روشن بود، مثل گور بود، هر غار 6 الی7نفر توش بود...؟

یادم نمیره وقتی خمپاره باعث شد 6 نفر خانه ابدیشون بشه، زیر کوهی از گچ مدفون بشن چون تبه ها داخل و بیرونش سفید بود میگفتیم گچی..؟

منم توی اون غار گچی که فرو ریخت، چند روزی زندگی کرده بودم، ان روز داوطلب رفته بودم تپه4هر وقت فکر میکنم بهش ، ترکیب و جای بچه ها توی غار، احساس خفگی بهم دست میده ، هر وقت یاد تپه کچی 4 میوفتم پوست تنم داغ میشه، گرمی خون دوستانی که توی بغلم با لبخند بال بستن و رفتن، هنوزم حالت خفگی رو دارم و از اسپره استفاده میکنم...؟

ولی گرمی روی پوستم دیگه گرم نیست ، هر وقت صدای اذان میشنوم ، پوستم میسوزه، اتیشم میزنه میدونم برای چی ، پیش کی شهدا میتونن اعتراض کنن جز دوستانی که در بغلشون پرواز کردن کی میتونه صداشون رو بشنوه ما یادگار ای جوشش خون شهدا نه یادگاره ا......... باور کنید نتونستم اون خفکی و سوزش پوستم رو مخفی کنم پدرم رو در میارن......؟ 😔😒😔🌹🌹

فکر کنم اون قسمت خنده دارشو توی پست بعدی خاطره کنم براتون جون شهدا جدی هستن برای خنده نرفتن ... تا پست بعد.... ژولیده خسته ؟ فکر کنم کم کم دستم رو بشه چرا ژولیده خسته؟؟؟

شانس

شب
۹
۵
ژولیده خسته.  ..  ..  .
ژولیده خسته. .. .. .
شبی از شبها تو به من گفتی شب باش. من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم ماند شب شب گشتم به امید روزی که شیستان شب من باشی. . ژولیده خسته؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید