سلام
تو این روزگار که کانالای تلگرامی و ماهواره و پیجهای اینستاگرامی، پر شده از شعار آزادی، شاید خیلیامون فکر کردیم آزادی و بنده خدا بودن با هم زمین تا آسمون فرق دارن.
حالا این بحثا نیازی جزئی شدن من نداره چون میخوام براتون یه داستان بگم. البته آزادی که دین به ما میگه خیلی کامل تر از دموکراسی غربیه چون توی دین ما هیچ انسانی حق برتری جویی و حکمرانی بی اجازه خدا رو نداره، جز به خدا خضوع و خشوع نمیکنیم و این یعنی به هیچ چیزی توی این دنیا تکیه نمیکنیم و بی دلیل نمیپذیریم(حتی خود خدا رو با تحقیق میپذیریم!). مخاطب این داستانی که میخوام بگم باید به این رسیده باشه که حتما خدایی داریم و اون خدا حتما خیر ما رو میخواد. اتمام حجتهایی از طریق پیامبران و ائمه با ما کرده. اون فرستادگان احکامی به ما یاد دادن که [اگه عمل کنیم] بُعدِ روحانی ما(البته نه این آقای روحانی که پدر روح و روان و جسم همه رو درآورده) میتونه در کنار دنیامون رشد کنه؛ حتی با وجود اختیار محدود به دنیای محدود شده و (در نگاه اول) به هم ریخته و (در نگاه دوباره) هدفمند و قانونمند داریم.
روزی امام کاظم علیه السلام که از کوچه های بغداد رد میشدن متوجه سر و صدای دایره دمبک و رقص و آواز خونه ای شدن. برعکس ما که تا گناه مردم مزاحمتی برامون نداشته باشه، امر به معروف و نهی از منکر نمیکنیم، امام(ع) وقتی خادمه اون شخص که برای بیرون گذاشتن آشغالا بیرون اومده بود رو دیدن ازش پرسیدن: «صاحب این خونه آزاده یا عبد؟» زن گفت: «نه آزاده» امام(ع) گفتن: «راست میگی اگه عبد بود از مولاش میترسید». زن کاراشو که انجام داد رفت داخل. صاحبخونه گفت: «چی شد دیر کردی؟»، اون زن ماجرا رو تعریف میکنه. صاحبخونه همونجور پابرهنه از خونه بیرون میره و امام(ع) رو میبینه، معذرت خواهی میکنه و با گریه و خجالت از کاری که کرده پیش امام (ع) توبه میکنه و بعد از اون دیگه کفش نمیپوشه. که بعدها اسمش شد بشر حافی. حافی یعنی پابرهنه.
البته این داستان ساختگی هست. ساختگی بودنش بخاطر اینه که امام کاظم علیه السلام به بغداد که برده شدن بلافاصله زندانی شدن؛ در ضمن بشر حافی از اهل سنت بودن پس همچین معرفتی نسبت به ائمه نداشته که باعث بشه از توی خونه با اون حال مستی بفهمه کسی که نصیحتش کرده امام کاظم(ع) بوده. ما با جمله «اگر عبد بود از مولاش میترسید» کار داریم.
امیدوارم از این مطلب استفاده کرده باشید.
یا علی...