در دهه ۱۸۹۰، پدر روانکاوی معاصر، زیگموند فروید، با همکاری یوزف بروئر، پزشک و فیزیولوژیست اتریشی، مطالعاتی در زمینه بیماران روانی تحت هیپنوتیزم انجام دادند. آنها متوجه شدند که وقتی ایدهها و تکانههای نهانی از دل بیماران در حالت هیپنوتیک به سطح آگاهی میآیند، بهبود بیماریشان مشاهده میشود.
فروید و بروئر به این نتیجه رسیدند که اغلب افراد توانمندند بدون هیپنوتیزم نیز آزادانه صحبت کنند. از این مشاهدات، تکنیک تداعی آزاد به وجود آمد. این تکنیک به افراد این امکان را میدهد که هر چیزی که به ذهنشان میرسد را بیان کنند، بدون در نظر گرفتن منطق یا ارتباط آن با واقعیت. این تکنیک از طریق بیان افکار و تجربیات نهانی افراد، به آنها کمک میکند تا افکار، رفتارها و ارتباطات خود را بهتر درک کنند و ممکن است مقدمهای برای تغییر آنچه ناکارآمد است، فراهم کند.
فروید باور داشت که اضطراب ناشی از انرژی سرکوب شده (لیبیدو)، که به تمایلات جنسی مرتبط است، باعث شکلگیری شخصیت و رفتار انسان میشود. او ادعا میکرد که بسیاری از رویدادها و تجربیات ناخودآگاهی مرتبط با میل جنسی و اغلب مربوط به مسائل پرخاشگری در دوران کودکی، تجربه فرد در بزرگسالی را تحت تأثیر قرار میدهد.
از این تحقیقات، مفهومی جدید از ساختار شخصیت نیز به وجود آمد که توسط فروید و پیروانش گسترش یافت. این ساختار شخصیت شامل نهاد (id)، خود (ego)، و فراخود (super ego) است. نهاد به عنوان مخزن انرژی ناخودآگاهی مرتبط با انگیزههای ژنتیکی و مرتبط با حفظ و تکثیر بفا عمل میکند. خود در سطوح آگاهی و نیمه آگاهانه عمل میکند. فراخود به عنوان بخشی از شخصیت به وجدان اخلاقی و ارزشهای فرد در محیط و از آموزههای خانواده و جامعه پیوسته است. تعارضهای میان این سه قسمت ساختار شخصیت باعث بروز اضطراب میشوند، و از طریق توسعه مکانیسمهای دفاعی که از طریق تأثیرات خانوادگی و فرهنگی یاد گرفته میشوند، فرد از تجربه اضطراب حفاظت میکند.
تحت درمان روانکاوی، افراد معمولاً هر هفته یکبار با روانکاوی خود دیدار میکنند. ممکن است این درمان مدتزمان طولانی داشته باشد، ممکن است ماهها یا حتی سالها به طول انجامد. روانکاوان از تکنیکهای مختلفی استفاده میکنند تا بینشهایی در مورد رفتار افراد به دست آورند. برخی از تکنیکهای محبوب در روانکاوی عبارتند از:
تعبیر خواب: این تکنیک تحلیل رویا را به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای روانکاوی معرفی میکند. فروید به این روزها “شاهراهی به ناخودآگاه” مینامد. روانکاوان ممکن است رویاها را برای درک عمیقتر عملکرد ناخودآگاه افراد تعبیر کنند.
تداعی آزاد: این تکنیک به افراد این امکان را میدهد که هر چیزی که به ذهنشان میرسد را بیان کنند، بدون در نظر گرفتن منطق یا ارتباط آن با واقعیت. این تکنیک میتواند منجر به ظهور ارتباطات و خاطرات غیرمنتظره شود.
انتقال: وقتی افراد احساسات خود را در مورد فردی دیگر به روانکاو نشان میدهند و سپس با آنها به شکلی تعامل میکنند که گویی فرد دیگری هستند، این پدیده به عنوان انتقال شناخته میشود. این تکنیک به روانکاو کمک میکند تا ارتباطات پنهانی و احساسات ناخودآگاهی که نسبت به افراد دیگر دارید را درک کند.
تحلیل رویا: تحلیل و تفسیر رویاها به عنوان یکی از تکنیکهای معمول روانکاوی مورد استفاده قرار میگیرد. ایده اصلی این تکنیک این است که رویاها حاوی اطلاعات نهان از ناخودآگاه شما هستند و تحلیل آنها میتواند به شناخت عمیقتری از خودتان کمک کند.
تحلیل انتقالی: در این تکنیک، افراد احساسات، نگرانیها و انتقاداتی که به روانکاو نسبت به فردی دیگر دارند را بیان میکنند. این تکنیک میتواند به روانکاو کمک کند تا از الگوهای انتقالی و انتقالهایی که افراد به نسبت به افراد دیگر تجربه میکنند، آگاهی پیدا کند.
تحلیل انتقالی: تحلیل انتقالی به بررسی روابطی که افراد با روانکاو خود برقرار میکنند و نقشهایی که به عنوان جزء این روابط ایفا میکنند، میپردازد. این تکنیک میتواند به روانکاو کمک کند تا بهتر درک کند که چگونه افراد در دنیای ارتباطات شان عمل میکنند و این ممکن است به تشخیص و درمان مسائل روانی مرتبط با روابط کمک کند.
روانکاوان معمولاً ساعتها به گوش دادن به صحبتها و تجربیات افراد اختصاص میدهند، به همین دلیل معروف به “درمان با صحبت کردن” هستند. این تکنیکها و تحلیلها به افراد کمک میکنند تا به خودشناسی و تغییر شخصی بیشتری دست یابند. این تجربه درمانی معمولاً به مدت طولانی ادامه دارد و نیاز به همکاری فعال افراد دارد. در طی درمان، افراد ممکن است تجربیات ناخوشایند و احساساتی را تجربه کنند، اما این تلاش در پیشرفت و بهبود آنها در زندگی روزمره تأثیرگذار است.
در روانکاوی، تعارضات ناشی از تعارض بین سه قسمت ساختار شخصیت مورد بررسی قرار میگیرد. این سه قسمت شامل نهاد (id)، خود (ego)، و فراخود (super ego) هستند.
- نهاد (id): نهاد مخزن ناخودآگاه انگیزههای بنیادی و بر پایهی نیازهای بیولوژیکی مانند شیرخوارگی، شهوانیات جنسی، و تمایلات ابتدایی تغذیهای ساخته شده است. نهاد به طور غیر منطقی و بدون تفکر از تمامی نیازها پیروی میکند و به تأمین لذت و رفع تنشها میپردازد. در واقع، نهاد نمایانگر نیروهای بدیهی و بیوعی ذهن است که تلاش میکنند تمام نیازها و خواستهها فوراً برآورده شوند.
- خود (ego): خود به عنوان ناحیهای از شخصیت وظیفهمند است که تلاش میکند تعادل بین خواستههای نهاد و واقعیات محیط را برقرار کند. ایگو به تجزیه و تحلیل موقعیتها، تصمیمگیریها، و مدیریت افکار و عواطف انسان کمک میکند. این ناحیه از شخصیت در تعامل با محیط بیرونی و دنیای واقعی واقعیت میآفریند و به شخص امکان میدهد در مسائلی مانند تأخیر ترضیحی عقلانی و کنترل خشم و شهوتها به عقل عمل کند.
- فراخود (super ego): فراخود نمایانگر نهاد اخلاقی است و قوانین اجتماعی، ارزشها، و انتظارهای اجتماعی را نمایان میکند. این ناحیه از شخصیت نه فقط مسئولیتها و مقررات اخلاقی را تعیین میکند بلکه احساسات گناه و شرم را نیز تحت نظر دارد. فراخود از اجتماعیترین و نهاییترین جنبههای شخصیت است و سازگاری با جوامع و جامعه را تأمین میکند.
این ساختار سهگانه شخصیت میتواند به عنوان یک سیستم متوازن تصور شود که در آن تعامل بین نهاد، خود، و فراخود به تعادل رسیده است. تعارضات و تنشها میتوانند از تضاد میان این سه ساختار شخصیت ناشی شوند و اضطراب و نارضایتی شخصیتی را به همراه داشته باشند.
به منظور برقراری تعادل شخصیتی و مدیریت بهتر اضطراب، روانکاوی کلاسیک از تکنیکهای مختلفی استفاده میکند. تکنیکهایی مانند تعبیر خواب که به بررسی محتوای ناخودآگاه و خوابها میپردازد، تداعی آزاد که افراد را تشویق به بیان آزادانه افکار و احساساتشان میکند، و انتقال که مربوط به انتقال احساسات به روانکاو است تا میتواند به ارتقاء تطور شخصی کمک کند
در نهایت، روانکاوان سعی دارند تعاملات میان نهاد، خود، و فراخود را به طور عمیق بررسی کرده و به افراد کمک کنند که تعاملات خود را بهبود بخشند و تعادل شخصیتی و روانی بهتری را دست یابند. این روشها با تمرکز بر روانکاوی کلاسیک به عنوان یک رویکرد درمانی و همچنین به عنوان یک ابزار برای درک عمیقتر شخصیت انسان تعریف میشوند و در مواردی که نیاز به تغییر و بهبود دارند، مؤثر واقع میشوند.
درمان روانکاوی میتواند برای افراد در مواجهه با مشکلات روانی و رفتاری متنوع فواید زیادی داشته باشد. در ادامه به برخی از این فواید پرداخته خواهد شد:
کاهش علائم: روانکاوی به عنوان یک روش درمانی مؤثر در کاهش علائم اختلالات روانی شناخته میشود. این اختلالات ممکن است شامل افسردگی، اضطراب، اختلالات خوردن، و اختلالات شخصیتی باشند. روانکاوی افراد را ترغیب به کاوش عمیقتر در موضوعاتی میکند که ممکن است منجر به علائم ناخواسته و ناخواستگی شوند.
افزایش افکار آگاهی: درمان روانکاوی به افراد کمک میکند تا افکار و احساسات خود را بهبود بخشیده و آگاهی عمیقتری از ذهن و شخصیت خود پیدا کنند. این افزایش افکار آگاهی میتواند به افراد کمک کند تا الگوهای ناخودآگاه و عواملی که بر رفتار آنها تأثیر میگذارد را شناخته و کنترل کنند.
بهبود روابط بین فردی: روانکاوی به فرصتی منحصر به فرد برای کشف و بازنویسی الگوهای رفتاری و عواطفی در روابط بین فردی میپردازد. از طریق فرآیند درمانی، افراد میتوانند روابط خود را با دیگران، چه در حال حاضر و چه در گذشته، کشف کنند و بهبود بخشند.
کشف تجربیات گذشته: روانکاوی به افراد کمک میکند تا گذشته خود را کشف کنند و بفهمند که چگونه تجربیات گذشتهشان بر مشکلات روانی فعلی تأثیر میگذارد. این میتواند به بیماران کمک کند تا پیوندهای تجربی گذشته خود را رها کرده و به سمت زندگی کاملتر و موفقتر در زمان حال حرکت کنند.
بهبود مهارتهای مدیریت عاطفی: این نوع درمان به افراد کمک میکند تا مهارتهای بهتری در مدیریت عواطف خود بیاموزند. آنها میآموزند چگونه با احساسات نگرانی، عصبانیت، و اضطراب بهتر کنار بیایند و از این احساسات بهرهوری کنند.
افزایش طراحی زندگی: روانکاوی به افراد کمک میکند تا بهترین نسخه از خود را طراحی کنند و به شناخت عمیقتری از خود و خواستهها و ترسهای ناخودآگاهشان دست پیدا کنند. با تمرینهای تحلیل رویا، تداعی آزاد و تحلیل انتقال، افراد میتوانند به خوبی از افکار، احساسات و رفتارهای خود آگاه شوند. این آگاهی به آنها اجازه میدهد تا تغییرات مثبت در زندگی خود ایجاد کرده و اهداف شخصی و حرفهای خود را بهتر دنبال کنند.
بهبود روابط: روانکاوی بر روی بررسی روابط فردی تأکید دارد. افراد میتوانند از طریق فرآیند درمانی روانکاوی روابط خود را با دیگران، چه در حال حاضر و چه در گذشته، کشف کنند. این درک از روابط میتواند به حل مشکلات میان افراد کمک کند و ارتقاء روابط شخصی و اجتماعی آنها را تسهیل کند.
تأثیرات درمان طولانی مدت: روانکاوی تاثیرات درمان طولانی مدت مثبتی دارد. افراد ممکن است پس از پایان درمان روانکاوی نیز بهبود یابند و از دستاوردهای آن برای مدتهای طولانی استفاده کنند. این امر باعث افزایش کیفیت زندگی و رفاه عمومی افراد میشود.
روانکاوی و روانشناسی دو رویکرد متفاوت به درک و درمان مشکلات روانی انسانها هستند. در حالی که روانکاو بر تحلیل عمیقتر ناخودآگاه و تجربیات گذشته افراد متمرکز است، روانشناسی به شناخت فرآیندهای روانی و شناختی مرتبط با مشکلات روانی پرداخته و معمولاً روشهای مشاوره متمرکز بر روی علمیتر و مشخصتری دارد.
روانکاوی به تحلیل و بررسی ژنسیس افکار و احساسات بیشتر میپردازد و از تکنیکهای خاصی مانند تحلیل رویا، تداعی آزاد و تحلیل انتقال برای کشف عمق ناخودآگاه افراد استفاده میکند. از طرف دیگر، روانشناسی بر تحلیل روند شناختی و عملی رفتار انسانی تمرکز دارد و از روشهای مشاوره مبتنی بر شواهد و تکنیکهای علمی استفاده میکند.
بهعنوان یک فرآیند شدید خودآزمایی و بازخورد از تحلیلگر، روانکاوی نمیتواند برای همه افراد مناسب باشد. افرادی که ممکن است از احساسات، افکار و تجانههای نامطلوب ناخودآگاه خود ناخوشا بوده باشند، باید از این نکات آگاه باشند. این فرآیند ممکن است ناراحتی ایجاد کند و مکانیسمهای دفاعی روانی را به چالش بکشد.
باید بهیاد داشت که روانکاوی نیازمند تعداد جلسات مداوم است. جلسات روانکاوی معمولاً هفتهای برگزار میشوند و ممکن است به مدت چند سال ادامه داشته باشد. از سوی دیگر، درمانهای روانکاوی کمتر مکلف هستند و ممکن است هفتهای یا هر دو هفته یکبار برگزار شوند. این مسئله بستگی به نیازهای هر فرد و مدتزمان درمان دارد.
به عنوان یک فرآیند تفکری و عاطفی عمیق، روانکاوی نیازمند همکاری صادقانه و مطمئن بین تحلیلگر و مراجع است. روابط درمانی بین تحلیلگر و مراجع مهم هستند و بازخورد صادقانه و باز نگهداشتن رابطه اعتماد برای موفقیت درمان بسیار حیاتی است.
روانکاوی به عنوان یک رویکرد مهم در روانشناسی در طول قرن بیستم به شهرت رسیده است. این رویکرد، علیرغم برخی نقاط ضعف و ایرادات، نقش اساسی در توسعه روانشناسی ایفا کرده و همچنان تاثیر گذار است. در این مقاله، ما به بررسی نقاط قوت و ضعف این رویکرد پرداخته و نقش آن در توسعه روانشناسی را برجسته میکنیم.
تأثیر در توسعه روانشناسی تجربی: اگرچه اکثر نظریههای روانپویشی بر تحقیقات تجربی تکیه نمیکردند، روشها و نظریههای تفکر روانکاوی به توسعه روانشناسی تجربی کمک کردند. این نظریهها با تأکید بر تجزیه و تحلیل عمیق روانی و تأثیرات ناخودآگاه بر رفتار انسانها، ایدههای جدیدی را معرفی کردند که به توسعه روانشناسی کمک کردند.
تأثیر بر نظریههای شخصیتی: بسیاری از نظریههای شخصیتی که توسط متفکران روانپویشی ایجاد شدهاند، همچنان امروزه بر این حوزه تأثیر میگذارند. به عنوان مثال، نظریه مراحل روانی-اجتماعی اریکسون و نظریه مرحله روانجنسگرایانه فروید، نظریههای معروفی هستند که بر اساس ایدههای روانکاوی ایجاد شدند و همچنان بر این حوزه تأثیر میگذارند.
درمان شرایط سلامت روان: روانکاوی دیدگاه جدیدی را در مورد بیماریهای روانی باز کرد، به ویژه اینکه صحبت کردن در مورد مشکلات با یک متخصص روانکاوی میتواند به کاهش ناراحتی روانی فرد کمک کند. این رویکرد متمرکز بر تجزیه و تحلیل افکار، احساسات و تجربیات ناخودآگاه فرد است و به او امکان میدهد تا با آگاهی از این موارد، مشکلات خود را حل کرده و به بهبود وضعیت روانی خود بپردازد.
تأکید بر مسائل جنسی و ناخودآگاه: نظریههای فروید بیش از حد بر مسائل جنسی، ضمیر ناخودآگاه، پرخاشگری و تجربیات دوران کودکی تاکید داشتند. این تأکید ممکن است باعث مشکلاتی در اجتماعی شدن ایدههای روانکاوی شود.
مفاهیم غیرقابل اندازهگیری: بسیاری از مفاهیم پیشنهاد شده توسط نظریهپردازان روانکاوی، غیر قابل اندازهگیری هستند. به عبارت دیگر، بسیاری از اصول و مفاهیم این رویکرد به حدی انتزاعی هستند که امکان ارزیابی علمی و دقیق آنها وجود ندارد.
تأکید بر مشاهدات بالینی: بسیاری از ایدههای فروید بر اساس مطالعات موردی و مشاهدات بالینی بودند تا تحقیقات تجربی و علمی. این امر ممکن است باعث شود که تأثیر این رویکرد در دنیای علمی محدودتر شود و اعتبار علمی آن به چالش کشیده شود.
با توجه به نقاط قوت و ضعف مطرح شده، روانکاوی در دنیای امروز همچنان تأثیرگذار است اما به شکلهای مختلفی. این رویکرد میتواند به صورت کلاسیک در کاناپه های روانکاوی و روانکاوی فرویدی دیده شود. اما رویکردهای جدیدتر مثل روانشناسی من، روابط موضوعی (ابژه) و روانشناسی خود بیشتر مورد استفاده قرار میگیرند. همچنین رویکردهای دیگر مثل روانپویشی کوتاه مدت (ISTDP) که درمانهای کوتاهتری هستند، شاید از نظر زمان و صرف انرژی به صرفهتر به نظر برسند.
در نهایت، روانکاوی به عنوان یکی از رویکردهای اساسی در روانشناسی، با تأکید بر تجزیه و تحلیل عمیق روانی و اثرات ناخودآگاه، همچنان نقش مهمی در توسعه و پیشرفت این علم دارد. این رویکرد به مطالعه و درک افراد و رفتارهای آنها کمک میکند و از آنجایی که بسیاری از مفاهیم و اصول آن غیرقابل اندازهگیری هستند، از لحاظ علمی به چالش کشیده شده است، اما همچنان تأثیری عمیق در روانشناسی دارد.