سلام.
از آخرین پستی که اینجا نوشتم، خیلی میگذرد و من اکنون آنجای زندگی ایستادهام که همهی درهای پیش رویم قفل شدهاند، نمیدانم از گشودن کدام در شروع کنم، اصلا نمیدانم چگونه از جایم بلند شوم، همهی جملات انگیزشی رنگ باختهاند، همه چیز تکراری و خستهکننده است.
من نمیدانم چه کنم. می خواهم بنویسم، نوشتنم نمیآید. میخواهم قوی باشم، خستهام، می خواهم نباشم، نمیشود.
نمیدانم.....
و میدانم من تنها آدمی نیستم که این شرایط را تجربه میکند و همهی آدمها دست کم چندبار در زندگیشان ممکن است این احساس به سراغشان بیاید، شما چه می کنید این جور مواقع؟