zohre_aalipour·۴ ماه پیشنامههای بلو به آقای دارسی/ شماره دوسلام آقای دارسی.روزها خیلی بلندند و هر روز تابستان انگار سه روز پاییز و زمستان است، خسته شدم. برای کم کردن ملال امروز علاوه بر کار و درس،…
zohre_aalipourدرنشر یاز؛·۵ ماه پیشنامههای بلو به آقای دارسی/ شماره یکسلام آقای دارسی.حالتان چطور است؟ماه این شبها زیباتر از قبل میتابد آنقدر که دلم میخواهد شب را توی حیاط و رو به آسمان به سمت جنوب غربی بخو…
zohre_aalipour·۵ ماه پیشکاش تابستان باران بباردمقدمهاز صبح دیوانهای درونم به این طرف و آن طرف میرود و میپرسد قرار است تابستان سه ماه طول بکشد و در این مدت باران نبارد؟میمیرم که... .د…
zohre_aalipour·۴ سال پیشهزارتوی شنیپریشان، سردرگم، به دنبال رهایی...حس میکرد دوباره گم شده، از آن گمشدنهای سخت، گم شدن درون خویش، درون هزارتوی تاریک خویش.به دستانش نگاه کر…
zohre_aalipour·۴ سال پیشاولینهای شیرینپرواز به سمت نقطهی دلخواهمن تقریبا سه سال پیش تصمیم گرفتم منظمتر و واضح تر برنامههایم را بنویسم و از روی دفتر دنبالشان کنم چون متوجه شدم…
zohre_aalipour·۴ سال پیشروزهایی که میگذرنداینجا نشسته بودیم و من این عکس را برداشتم برای یادگاری.سلام?از آخرین مطلبی که اینجا نوشتهام خیلی میگذرد، برای من هم خیلی گذشت وسخت گذشت…