zohre_aalipour
zohre_aalipour
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

روزهایی که می‌گذرند

اینجا نشسته بودیم و من این عکس را برداشتم برای یادگاری.
اینجا نشسته بودیم و من این عکس را برداشتم برای یادگاری.

سلام?

از آخرین مطلبی که اینجا نوشته‌ام خیلی می‌گذرد، برای من هم خیلی گذشت وسخت گذشت اما هنوز من هستم، نفس می‌کشم و دلم بهتر شدن، رشد و پیشرفت می‌خواهد.

راستش آخرین کارهایی که برای رشدم کردم (کتابی، پادکستی، آموزشی و...) سهم کوچکی از روزهایم داشتند و من الهه‌ی اتلاف وقت و غوطه‌ور شدن در غصه‌ها بودم در این روزهایی که گذشت.

تصمیم گرفتم باز هم بنویسم با تلنگری که امروز دوستم به من زد. این تلنگر را نوشتم و دوست داشتم با شما هم به اشتراک بگذارم.

و یک نکته بگویم بارها به من ثابت شده که تا خودت نخواهی بلند شوی کاری از دست هیچ مشاوری برنمی‌آید. من می‌خواهم بلند شوم.



داستان امروز:


اینجا نشسته بودیم، روبه روی این ستاره که شبیه ماه شکار شده است. غروب بود و علیرضا قربانی می‌خواند و عجب خواندنی هم بود، به دلم می‌نشست.
من به روبه رو نگاه می‌کردم و او از کتابی که دوست داشت می‌خواند.
به خودمان آمدیم تاریک شده بود، قصد آمدن کردیم.یک جمله گفت که یادم نمی‌رود، گفت پیامبر واژه‌ها، واژه کم آورده؛ این صفت برای من خیلی بزرگ و سنگین است ولی خوشم آمد و حق با او بود، واژه کم آوردم، راستش از آخرین کتابی که تمام کردم و لذت بردم خیلی می‌گذرد.
حالا این جمله به من تلنگر زد که دوباره بخوانم، بنویسم، لذت ببرم، با واژه‌ها خیال کنم، سفر کنم و پیامبر واژه‌های پر از واژه شوم برای سادات، برای خودم.


چهارم آبان ۱۴۰۰

زهره‌عالیپور

#روزهایی_که_می‌گذرند




برای بهتر شدن تلاش می کنم:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید