zohre_aalipour
zohre_aalipour
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

یادش بخیر?

باز باران با ترانه
باز باران با ترانه


باران زده و من،خاطراتم نم برداشته اند،بوی خوش و اشک آلودشان بلند شده،نفس عمیق می کشم و سریال بارانی زندگی ام سریع از ذهنم می گذرد،پر رنگ ترینشان ۱۸سالگی است،مسیر مدرسه تا خانه.
چقدر از قصد دیر کرده باشیم تا سرویس مدرسه برود خوب است؟
حسابش یادم نیست.
می گویم خوش،به این دلیل که جمعمان که گاهی دونفره می شد،خودمان بودیم،بی غل و غش،بی چتر،بی غر زدن که لباسم خیس می شود،کثیف می شود،چتر ندارم و....آخ که چقدر خندیدیم و چقدر دویدیم و چه چایی های که با مزه ی باران نخوردیم.
اشک آلود هم بودند،ولی ته آن اشک ها خنده بود،دل قرص بود که میدانست رفیقی هست،کسی هست که مرهم بشود برایت.
خلاصه قصه ی باران،همان قصه ی آشنای درد و دواست که هم تو را غم انگیز می کند و هم زلالت می کند.
می گویند باران برای عاشقان است،نه عزیز جان، باران،فصل آزادی دیوانگان است و چه عالمی خوش تر از دیوانگی.
#زهره_عالیپور

_سمت ما باران آمده سمت شما چطور؟

_راستی خاطره های بارانی‌تان چگونه اند؟

برای بهتر شدن تلاش می کنم:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید