از زمانی که یادم میآید دوست داشتم که کمک حال دیگران باشم و به حول قوه الهی دستی زیر پر و بال دیگرانی که احتیاج به کمک دارند بگیرم و قدم خیری بردارم و گره از مشکلات دیگران باز کنم.
چون در خانوادهای بزرگ شدهام که همگی دست خیر داشتند و پدر مرحومم از خیرین معتبر و به نام شهر بودند. خداوند متعال توفیقاتی نصیبم کرده تا بتوانم در این راه موفق باشم و به طرق مختلف در این امر فعال باشم و از افرادی که احتیاج به مسکن، خوراک، درمان، مایحتاج زندگی و... دارند دست گیری و حمایت کنم. البته ناگفته نماند که این موفقیتها با همراهی و مشایعت دیگران میسر بوده و بحمدالله دوستان، آشنایان، بستگان و خانواده همراه همیشگی من بودهاند. همیشه سعی کردهام مواردی را هدف قرار بدهم که کمتر در دید دیگران قرار گرفتهاند، مثلا اتباع خارجی، چون نظرم این بوده که کمتر به آنها کمک و توجه میشود و دید اکثر مردم بر این است که چرا به کشور ما آمدهاند؟ بایستی در کشور خودشان میماندند و کار میکردند، اما نظر من این بوده که حتما دلایلی داشتهاند که به کشور ما مهاجرت کردهاند، مثل ناامنی کشورشان، ارتقای سطح علمیشان، احیای دینشان و... و لازم است که ما با آنها به گونهای رفتار کنیم که با خاطرهای خوب از ایران بروند و مبلغی باشند برای مردم کشور ما.
خلاصه خانوادههای اتباع افغانستانی را مرتب حمایت میکردم. همانطور که گفتم از همکاری و کمک دیگران گرفته تا کار کردن خودم و وقف دستمزدم برای آنها. همیشه لذت میبردم از اینکه این افراد را خوشحال و راضی میدیدم و زندگیام را مدیون دعاهای این افراد هستم. سعی کردهام ارتباطی صمیمانه با آنها برقرار کنم و به درد دلهایشان گوش بسپارم و به هر سختی که بوده گره از مشکلاتشان باز کنم. خانوادههایی که با آنها آشنا میشوم با اینکه خارجی هستند به راحتی من را میپذیرند و به خودشان نزدیک میبینند و با من درد دل میکنند و فرزنداشان من را عمه صدا میکنند.
از زمانی که وارد دانشگاه شدم بعضی از اساتید و دوستانم از کار خیری که من انجام میدهم با خبر شدند تا اینکه با دوره بیماری کرونا مواجه شدیم که همه چیز در فضای مجازی رد و بدل میشد. حدود 1 سال پیش یکی از اساتید بزرگوارم به من پیام دادند و فرمودند که خانوادهای نیجریهای را میشناسند که خداوند به آنها سه قلو عطا کرده است. نوزادان به دنیا آمدهاند و هنوز در بیمارستان هستند، اگر کمکی از دست شما بر میآید از آنها دریغ نکنید. بر اساس اینکه موارد معرفی شده را به دقت بررسی میکردم، با کمک همان استاد بزرگوار پیگیری کردم و موضوع را به دقت بررسی نمودم تا مورد تایید قرار گرفت.
پدر و مادر نوزدان برای تحصیل در علوم حوزوی به ایران آمده بودند. با اینکه تعداد زیادی از افراد خانوادهشان اهل مذهب تسنن هستند آنها اهل مذهب تشیع بودند. آنها در ایران غریب و بیپناه بودند و تحت پوشش موسسه جهانی جامعه المصطفی و در یک واحد آپارتمان بسیار کوچک در یکی از شهرکهای ویژه طلاب اطراف قم زندگی میکردند. وقتی که با هماهنگی قبلی به دیدن آنها رفتیم تا هم وضعیتشان را از نزدیک ببینیم و هم تولد کودکان را تبریک بگوییم، بسیار خوشحال شدند و استقبال بسیار گرمی از ما کردند و به اینصورت آشنایی ما آغاز شد و من شدم مامان ایرانی سه قلوها.
مادر بچهها نیاز شدیدی به همکاری و همراهی داشت چون به تنهایی از پس این نوزادان بر نمیآمد. من مرتب به آنها سر میزدم و بیشتر با آنها انس میگرفتم و از دیدن نوزادان و شیوه متفاوت و سادگی زندگیشان لذت میبردم.
در ابتدا چون ناخواسته و توسط فضای مجازی به دیگران معرفی شده بودند برای آنها مزاحمت بسیاری ایجاد میشد که باعث خستگی وکلافگی آنها شده بود. پس از کمی صحبت و آشنایی با آنها متوجه شدم که این زوج جوان پس از مدتی که از زندگی مشترکشان سپری میشد فهمیدهاند که برای فرزندآوری دچار مشکل هستند و باید برای درمان اقدام کنند. وقتی که تا حدی از درمان ناامید شدند، به ائمه اطهار متوسل شدند و از حضرت فاطمه(سلام الله علیها) حاجت گرفتند و خداوند فرزندان سه قلویی به آنها عطا کرده بود. نوزادان با وزن بسیار کم به دنیا آمده بودند، یک دختر و دو پسر. مسلما نگهداری از این کودکان برایشان بسیار سخت بود و احتیاج به مراقبت ویژه داشتند.
ادامه دارد...
(در قسمت بعد از چگونگی مواجهه این زوج جوان با مشکلاتشان و کمکهایی که به آنها شد برایتان خواهم نوشت...)