همانطور که در نوشتار "الهیات دوبُنی و مساله وحی؛ حضور عالم صغیر در باطن عالم کبیر" در جلد سوم آورده شد، نقش پیامبر در شکلگیری قرآن چه از نوع جامعهشناختی و روانشناختی بسیار مهم است. در فصل پیشین به تأثیر جامعهشناختی پرداخته شد و در این فصل تأثیر روانشناختی پیامبر بر روی دین و شریعت مورد بررسی قرار میگیرد.
مطابق آنچه در انسانشناسی و هستیشناسی مکتب دوبنی آمد، انسان دو کالبد دارد، کالبد مادی (بدن/جسم) و کالبد مثالی (روح/جان، نفس/روان، ذهن/ضمیر)، کالبد جسمانی او فانی و کالبد مثالی او جاودان است. هستی نیز دو کالبد دارد، کالبد مادی (کیهان/طبیعت) و کالبد مثالی (ماوراطبیعت)، جهان زیرین و جهان زبرین. وجود انسان از ساحتهای درونی ذهن، نفس، روح و ساحتهای بیرونی بدن (فیزیولوژی) و رفتار تشکیل شده است. ساحت روانی و ساحت رفتاری ذهنیت و شخصیت هر انسان را میسازند. ساحت روانی به سه دسته کلی شناختی، عاطفی و انگیزشی و ساحت رفتاری هم به دو دسته کلی گفتاری و کرداری تقسیم میشود. در این فصل به بررسی ساحت روانی پیامبر اسلام و تاثیر آن بر شریعت پرداخته میشود. در این نوشتار به اتهامهای پیرامون اختلالات ذهنی و روانی به پیامبر اسلام و تاثیر آن بر وحی از گذشته تا کنون پرداخته میشود.
جنون؛ اتهام شرک و الحاد قدیم به محمد
در دوران حیات پیامبر در عربستان باستان، در قرآن بارها صحبت از نسبتهایی که مشرکان به او میدادند شده است. مشرکان به او تهمت جنون و دیوانگی، شاعری، ساحرگی، کاهنی، تعلیمیافته یک دیوانه و.. میزدند. در قرآن بارها برابر همه این تهمتها، از پیامبر دفاع شده است. همچنین "انتقادهای قبایل یهودی عربستان از او شامل بود بر بهرهبرداری از روایات و شخصیتهای کتاب مقدس عبری به صورت ناموجه، ضدیت با یهود و اعلام خود به عنوان "آخرین پیامبر"، بدون انجام معجزه یا داشتن الزاماتی که کتاب مقدس عبری، مشخص کردهاست تا بتوان یک پیامبر واقعیِ فرستادهشده از سوی یَهُوَه (خدای یهودیان) را شناسایی کرد؛ به همین دلیل، یهودیان به او لقب مخرب ha-Meshuggah (عبری: מְשֻׁגָּע، "دیوانه" یا "تسخیر شده") دادند". بنابراین اتهام جنون و دیوانگی از سوی دو مخالف اصلی پیامبر در دوران رسالت خود، یعنی مشرکان و یهودیان به او زده شده است.
نسبت جادوگری، ساحرگی، کهانت یا شاعری و جنون و دیوانگی از سوی دیگر در جهان باستان علیه پیامبران، فلاسفه و عرفا رایج بوده است. حال چه توسط پیروان دین شرک یا دین توحید این اتهام به دگراندیشان زده میشد. ابوسعید ابوالخیر عارف انسانگرا درباره نسبت دیوانگی و کفر که مؤمنان ارتدوکس نسبت به او روا میداشتند نوشته است: "نام دیوانگی بر ما روا داشتند که به حکم «ایمان عبد، کامل نمیشود تا اینکه مردم بگویند او دیوانه است» مصداق پیدا کردیم. عدهای ما را قبول کردند، گروهی به نزد قاضی شدند و به کافری ما گواهی دادند. به هر زمینی که ما بگذشتیم، گفتند: از شومی آن مرد در این زمین نبات نروید. روزی در مسجد نشسته بودیم زنان بر بام آمدند و نجاست بر ما پاشیدند. آواز از غیب میآمد: «او لم یکف بربک: آیا موجودات عالم گواه است کفایت از برهان نمیکند.» (فصلت: ۵۳) گاهی جماعتیان از جماعت مسجد بازایستادند و گفتند: این مرد دیوانه در مسجد است ما در جماعت نمیرویم. بااینهمه از آن، حالت قبض بر ما درآمد. قرآن را باز کردیم این آیت برآمد: «نبلوکم بالشر و الخیر فتنة و الینا ترجعون: ما شما را به بد و نیک مبتلا کرده بیازمائیم و هنگام مرگ بهسوی ما بازمیگردید.» (انبیاء: ۳۵) او گفت: اینهمه بلاست که در راه تو میآوریم. اگر خیر است بلاست و اگر شر است بلاست به خیر و شر فرو آی و با ما گرد. پس از آن نیز ما در میان نبودیم، همه فضل و کرم او بود".
اسکیزوفرنِ خودشیفته؛ اتهام الحاد جدید به محمد
در دوران جدید نیز مخالفان اصلی پیامبر اسلام در عصر ما، یعنی جریان الحاد جدید و خداناباوری نو اتهاماتی علیه ساحت روانی پیامبر مطرح کردهاند." علی سینا در آخرین کتاب او به نام «درک محمد: زندگینامه روانشناسانه پیامبر الله»، اذعان میکند که محمدبنعبدالله از یک سری اختلالات روانی از جمله، خودشیفتگی، صرع لوب تمپورال، و اختلال وسواسی جبری رنج میبردهاست. سم هریس نویسنده آمریکایی که به دلیل انتقاد از مذاهب شهرت دارد، دارای تحصیلات آکادمیک در زمینه فلسفه و علوم اعصاب شناختی و از هواداران شکگرایی علمی در مناظره با کریس هجز، میگوید: محمد در آن زمان به اسکیزوفرنی مبتلا شدهاست و این، ادعای او را دربارهٔ اینکه قرآن توسط فرشته مقرب و برتر، جبرئیل بر او دیکته شده باشد را روشن میکند".
نگاه ماتریالیستی به کالبد مثالی انسان و کالبد مثالی جهان باور ندارد، همان بحث شرک و الحاد قدیم را پیش برده و اینبار به جای بحث جنون، صحبت از اختلالات روانی میکند. وحیای وجود نداشته، محمد صرع داشته و مبتلا به اسکیزوفرنی بوده است. توهم و هذیان میگفته و همچنین خودشیفتگی و اختلال وسواسی جبری داشته است. در ادامه به بررسی این اتهامات پرداخته میشود.
جنون و اسکیزوفرنی
در این بخش با استفاده از تعاریف علمی بررسی میکنیم که آیا پیامبر مجنون، شیزوفرن یا اسکیزوفرن بوده است یا خیر. "روانپریشی یا پسیکوز یا سایکوسیس به معنای وضعیت روانی غیرطبیعیای است که در روانپزشکی برای بیان حالت «از دست رفتن توانایی
تشخیص واقعیت از خیال» بکار میرود. پسیکوز دربرگیرنده دستهای از اختلالات روانی است که در طول آنها بیمار دچار علایمی مانند توهم یا هذیان شود. هر گاه این علایم در افراد منجر به بروز اختلال در کارکرد یا بروز استرس شود، میتوان نام اختلال را بر آن گذاشت. دو مشخصه بارز آن شامل هذیان (بیان غیرعمد درک نادرست از واقعیات) و توهم (دیدن یا شنیدن غیرعمد چیزی که اساساً نبوده و نیست) است. در واقع شیزوفرنی یا اسکیزوفرنی (Schizophrenia) نوع خاصی از پسیکوز است. پسیکوزها شرایط روانی جدیای هستند که با از دست دادن ارتباط با واقعیت شناخته میشوند. اولین اپیزود واضح از پسیکوز میتواند بعد از یک دوره هشداردهنده (prodromal) به مدت حداقل شش ماه، زمانی که فرد با تغییرات تدریجی غیراختصاصی در افکار، ادراک، رفتارها و عملکرد روبهرو میشود، رخ دهد. اگر چه یک فرد دچار تغییرات میشود، آنها هنوز دچار علائم آشکارتر پسیکوتیک مانند هذیانها (باورهای غلط پایدار) یا توهمات (تصورات بدون علت) نشدهاند. روانگسیختگی، اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی یک اختلال روانی است که با دورههای مداوم یا عودکننده روانپریشانه مشخص میشود. علائم اصلی شامل توهم (غالبا توهم شنیداری)، هذیان و اختلال تفکر است. علائم دیگر عبارتند از کنارهگیری اجتماعی، کاهش ابراز عواطف و بیتفاوتی. علائم معمولاً به تدریج بروز پیدا میکنند، در اوایل بزرگسالی شروع میشوند و در بسیاری از موارد هرگز بهطور کامل برطرف نمیشوند. برای تشخیص، هیچ آزمون عینی مشخصی وجود ندارد؛ بر اساس رفتار مشاهده شده از بیمار توسط پزشک یا روانشناس بالینی، برای تشخیص نیاز است سابقهای شامل تجارب گزارش شده فرد و گزارش افراد آشنا با فرد تهیه شود. برای تشخیص بیماری اسکیزوفرنی، پزشکان باید تأیید کنند که علائم و اختلالات عملکردی در فرد به مدت شش ماه (بر اساس DSM-5) یا یک ماه (بر اساس ICD-11) وجود داشتهاست اسکیزوفرنی یک اختلال روانی است که با تغییراتی قابل توجه در ادراک، افکار، رفتار و خلق و خو مشخص میشود.علائم اسکیزوفرنی به سه دسته علائم مثبت، منفی و شناختی تقسیم میشوند".
سه دسته علائم اسکیزوفرنی به شرح زیر میباشند:
"علائم مثبت
علائمی که به وجود آورنده چیزهای غیرطبیعی هستند، مانند:
• هالوسیناسیون: تجربه حسی بدون منبع خارجی، مثل شنیدن صداهایی که وجود ندارند، دیدن چیزهایی که واقع نیستند، احساس لمس چیزهایی که وجود ندارند و چشیدن یا بوییدن چیزهایی که واقع نیستند.
• وهم: باور به چیزهای غیرمنطقی یا غیرواقعی، مثل باور به اینکه خودشان یا دیگران دارای قدرتهای خارقالعاده هستند، باور به اینکه خودشان یا دیگران تحت تعقیب یا توطئه هستند، باور به اینکه خودشان یا دیگران مورد تحریک یا کنترل قوای خارجی هستند.
• اختلال در تفکر: ناتوانی در رعایت منطق، همبستگی و سازگاری در افکار، مثل پرش ناگهان از یک موضوع به موضوع دیگر، استفاده از کلمات بدون معنا، سخن گفتن بدون رابطه با موضوع.
علائم منفی
علائمی كه نشان دهنده كاهش یا فقدان تواناییهای طبیعی هستند، مانند:
• اجتناب اجتماعی: علاقهمندی كم به برقراری ارتباط با دیگران، كم حرف زدن یا كلا خاموش بودن، علاقهمندی كم به فعالیتهای اجتماعی یا تفریحی.
• كاهش بروز احساسات: نشان دادن كم حالات صورت یا لحن صدا، علاقهمندی كم به لذت بخشیها یا پاداشها، علاقهمندی كم به رابطه جنسی.
• كسالت: ناتوانی در شروع یا ادامه فعالیتها، كمبود هدف یا اشتیاق، كسالت جسمانی یا روحی.
علائم شناختی
علائمی كه نشان دهنده كاهش توانائی شناختی هستند، مانند:
• مشكلات حافظه: ناتوانی در یادآوری یا حفظ اطلاعات جدید یا قدیم.
• مشكلات تمركز: ناتوانی در توجه به یك چیز در بین محركهای مختلف.
• مشكلات تصمیمگیری: ناتوانی در انتخاب یك گزینه در بین چندین امكان.
• مشكلات حل مسئله: ناتوانی در یافتن راه حل مناسب برای موقعیتهای پیچیده یا جدید".
آنچه قرآن، شواهد تاریخی و سیرهها نشان میدهند، پیامبر هیچ یک از علائم منفی و شناختی اسکیزوفرنی را دارا نبوده است. محمّد بن عبداللّه "به عنوان یک سیاستمدار، رئیس دولت، بازرگان، نظریهپرداز دینی، خطیب، قانونگذار، اصلاحگر، فرمانده جنگی" شناخته میشود. او یک امت تشکیل داد، تاجر و اقتصاددانی ماهر بود، فرمانده جنگی و فرمانروایی پیروزمند بود که تا زمان مرگ خود تمام مخالفانش را شکست داده و کل شبهجزیره عربستان را تحت سیطره خویش قرار داده بود. فردی با چنین مختصاتی چگونه میتوان علائمی چون اجتناب اجتماعی، عدم توانایی در تمرکز و تصمیمگیری و حل مسأله داشته باشد؟ یک مجنون و اسکیزوفرن و شیزوفرن چگونه میتواند به چنین توفیقاتی دست یابد؟
صرع لوپ گیجگاهی
دومین موضوعی که در این زمینه به پیامبر اسلام توسط مخالفان قدیم و جدید نسبت داده میشود، صرعی بودن پیامبر است. "صرع لوب گیجگاهی یا صرع لوب تمپورال (به انگلیسی: Temporal lobe epilepsy (TLE)) یک اختلال مزمن دستگاه عصبی است که با تشنجهای کانونی مکرر و غیرقابل تحریک مشخص میشود که از لوب گیجگاهی مغز منشأ گرفته و حدود یک یا دو دقیقه نیز طول میکشد. این نوع صرع شایعترین شکل صرع با تشنج کانونی میباشد. تشنج کانونی در لوب گیجگاهی ممکن است به نواحی دیگر مغز نیز سرایت کند، در صورت این سرایت به تشنج کانونی دو طرفه تبدیل خواهد شد".
این ماجرا نخستین بار توسط مخالفان مسیحی پیامبر به او نسبت داده شد. همانطور که در نوشتارهای پیشین آمد تئوفانس تاریخنگار، راهب و قدیس مسیحی بیزانسی نخستین کسی بود که ۲۰۰ سال پس از پیامبر اسلام، وحی پیامبر را انکار و مکاشفات پیامبر را به صرعی بودن او نسبت داد. با این حال این ادعا توسط بسیاری از مورخین رد شده است. "ادوارد گیبون، مورخ انگلیسی، اظهارات تند تئوفانس و حامیان یونانیاش را رد کرد و اظهار داشت: «حملات صرعی او، بدگویی پوچ یونانیها، بیش از آنکه مایه نفرت باشد، مایه تأسف خواهد بود». توماس کارلایل نیز با ارائه پیامبر چنین ادعاهایی را رد کرد. به عنوان یک قهرمان و اظهار داشت: "دروغ هایی که غیرت خیرخواهانه بر سر این مرد ریخته است، فقط برای خود ما شرم آور است." ویلیام مونتگومری وات نیز با این ادعاها مخالفت کرد و گفت:حداقل در برخی مواقع همراهی های فیزیکی وجود داشت. احساس درد او را می گرفت و در گوشش صدایی مثل طنین زنگ می پیچید. حتی در یک روز بسیار سرد، تماشاگران مرواریدهای بزرگی از عرق را بر پیشانی او می دیدند که وحی بر او نازل می شد. چنین گزارش هایی باعث شد که برخی از منتقدان غربی پیشنهاد کنند که او مبتلا به صرع است، اما هیچ دلیل واقعی برای چنین دیدگاهی وجود ندارد. صرع منجر به انحطاط جسمی و روحی می شود و در محمد هیچ نشانه ای از آن وجود ندارد. برعکس، او تا آخر عمر تمام توانایی های خود را در اختیار داشت. اووسی تمکین، مورخ پزشکی و زبانشناس با دانش هفت زبان از جمله انگلیسی، عربی، یونانی، لاتین و عبری در کتاب خود به نام بیماری سقوط ، پس از بررسی آثار خاورشناسان، مورخان و وقایع نگاران برجسته، موارد زیر را خلاصه میکند: همانطور که انتظار می رود، سوگیری مثبت اسلام با تعصب مخالف در جهان مسیحیت مقابله شد. در مورد منشأ تشخیص "صرع"، همه چیز به بیزانس مسیحی اشاره می کند، امپراتوری که نه تنها با اسلام دشمنی داشت، بلکه در جنگ های مکرر با اعراب بود. کمتر از 200 سال پس از مرگ محمد، مورخ بیزانسی تئوفانس (متوفی در حدود 817) داستانی را نقل کرد که احتمالاً محمد را کلاهبردار جلوه می دهد و اعتقاد به رسالت الهی او را بی اعتبار می کند. تمکین در ادامه می افزاید: «این داستانی است که مورخ، متکلمان و پزشک غربی آن را پذیرفته اند. داستان تمام نشانه های تبلیغات مذهبی و سیاسی را دارد. از این رو، توسط گیبون به عنوان یک تهمت پوچ یونانی ها رد شد. فریمون با بیان این که «پزشکان عرب با مظاهر صرع آشنا بودند و هیچ یک از مخالفان معاصر او این احتمال را ذکر نکرده اند» این را تأیید می کند".
صرع کاملا در عریستان باستان شناخته شده بوده و کسی پیامبر را با این وصف نمیشناخته است: " صرع در میان اعراب به عنوان صرع شناخته می شد که هنوز هم استفاده می شود. به عنوان مثال ، حدیثی است که در زیر آورده شده است که در آن شخص مبتلا به صرع به حضور پیامبر آمده است. حمایت از صرع در آن زمان دانش رایج بود.تور آندره این ایده را که حالت الهام شده بیمارگونه است را رد می کند و آن را به یک نظریه علمی سطحی و عجولانه نسبت می دهد و استدلال می کند که کسانی که محمد را صرعی می دانند باید همه انواع حالت های نیمه هوشیار و خلسه مانند، از دست دادن گاه به گاه هوشیاری و شرایط مشابه را در نظر بگیرندنویسنده در تحلیل، ادبیاتی را یافت که ترجمههای معیوب متن اصلی عربی به لاتین را یکی از دلایل نتیجهگیریهای گمراهکننده میدانست. ترجمه کلمه به کلمه عبارات عربی که به صورت نمادین استفاده می شود، مفهوم دقیق را از بین برده است که به آن دیدگاهی اشتباه داده است. به همین ترتیب، اپیزودهای حوالی وحی پیامبر، همانطور که در احادیث ظاهر می شوند، وقتی از منظر عصب شناختی ارزیابی می شوند، نشان می دهد که پیامبر صرع نداشته است".
اختلال خودشیفتگی
ادعای خودشیفتگی به پیامبر نیز ادعای دیگری از سوی مسیحیان در دوران پیشامدرن بوده که توسط اسلامستیزان امروزی نیز به پیامبر وارد میشود. "ظهور دین اسلام و گسترش سریع آن در جهان, با واکنش مسیحیان روبه رو شد زیرا آنان اسلام را دینی رقیب می دانستند. نخستین موضع گیری ها, از سوی روحانیون کلیسا صورت گرفت. روحانیون و مبلّغان مسیحی در متون خود, زندگی نامه مختصری از حضرت محمد(ص) ارائه دادند. آن حضرت در این آثار, شخصیتی وابسته, تأثیرپذیر, محیل, خودشیفته, ضداجتماعی و شهوت طلب ترسیم شده است؛ انگاره هایی که مستقیماً در شکل گیری تصورات غرب از پیامبر اکرم(ص) تأثیر داشته است. در زمان کنونی نیز, با وجود همه پیشرفتی که در مطالعات اسلام شناختی صورت گرفته, ذهنیت تودة مردم و حتی بسیاری از عالمان مغرب زمین, از رسوبات این پنداره های منفی متأثر است".
حال به تعریف علمی خودشیفتگی میپردازیم. "اختلال شخصیت خودشیفته (به انگلیسی: (Narcissistic personality disorder (NPD) نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد خود را بزرگ و مهم میپندارد و به گونهای غلوّآمیز احساس توانایی و لیاقت میکند.این بیماران مرکز دنیای خود بوده، از هر جهت ویژه هستند، افادهای و اسمپران بوده و در ذهن خود شخص مشهوری هستند. حس خودپسندی و سزاوار بودن، هرگونه نگرانی دربارهٔ نیازها، مشکلات و احساسات دیگران را از ذهن آنان خارج میسازد. آنان متکبر و تحکمآمیز بوده، خود را برتر از دیگران میدانند و از دیگران انتظار احترام و تحسین دارند. هنگامی که خود آنان و جهان اطرافشان نمیتوانند انتظارات غیرواقع گرایانه و ناممکن آنان را برآورده سازند، بهطور شایع دچار ناامیدی میشوند".
ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال شخصیت خود شیفته به این شرح میباشند: "خود بزرگ بینی (در خیال یا رفتار)، نیاز به مقبولیت، و فقدان حس همدلی به صورت الگویی نافذ و فراگیر که از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینههای گوناگون به چشم آید، که علامتاش وجود لااقل پنج تا از موارد زیر است:
• احساس خود بزرگ بینانهای به صورت مهم پنداشتن خود داشته باشد (مثلاً در موفقیتها و استعدادهای خود اغراق کند یا بدون آنکه به موفقیت شایستهای دست یافته باشد، انتظار داشته باشد که او را آدم بزرگ و مهمی بدانند).
• مشغولیت ذهنیش خیالاتی از قبیل موفقیت، قدرت، استادی و ذکاوت، زیبایی یا محبوب و دوست داشتنی بودن در حد نامحدود باشد.
• معتقد باشد که «استثنایی» است و تنها سایر افراد (یا موسسات) استثنایی یا رده بالا میتوانند او را درک کنند یا او باید تنها با این افراد رابطه داشته باشد.
• احتیاج داشته باشد که به شکلی افراطی تحسین شود.
• احساس محق بودن (entitlement) بکند، یعنی به شکل نامعقولی انتظار داشته باشد برخوردی رضایت بخش و اختصاصی با او صورت گیرد یا افراد خود به خود تسلیم خواستههایش شوند.
• در روابط بین فردی استثمارگر باشد، یعنی از امتیازات دیگران برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کند.
• فاقد حس همدلی باشد، یعنی تمایلی به درک یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران نداشته باشد.
• اغلب به دیگران حسودی کند یا معتقد باشد که دیگران به او حسادت میکنند.
• رفتارها و نگرشهایش پرافاده و تکبرآمیز باشند".
حال آنچه در سیرهها و تواریخ درباره محمد نبی دیده شده است تواضع و فروتنی و رفتار خاضعانه او برابر دیگران بوده است. در احادیثی که از پیامبر نقل شده نیز تکبر و عجب و تمام مشتقات مربوط به خودشیفتگی و خودپسندی و خودخواهی نهی و نفی شدهاند: "انسانی که به تعبیر پیامبر(ص) منم منم میکند(صحيح مسلم : ج 3، ص1697، حدیث 38.) باید کارهایی را انجام دهد تا از این بیماری رهایی یابد.
از جمله راهبردهای درمانی که به حوزه های شناختی و رفتاری باز می گردد میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. کم شمردن کار خیر: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در توصيف خردمند ـ فرمود: يَستَكثِرُ قَليلَ الخَيرِ مِن غَيرِهِ، و يَستَقِلُّ كَثيرَ الخَيرِ مِن نَفسِهِ ؛ خوبى اندك ديگران را زياد مى بيند و خوبى هاى بسيار خود را اندك مى شمارد. (الخصال :ص 433، حدیث17 .) از آن جایی که خودشیفته دچار حماقت و سفاهت می شود و خرد خود را تباه میکند، با این روش میتواند خود را از بیماری خودشیفتگی و حماقت آن رها سازد. آن حضرت(ع) حتی در مواردی که دیگران کارش را ارزشمند و بزرگ می شمارند، فرمان می دهد که آن را خرد بر شمارند. ایشان می فرماید: لا تَستَكثِروا الخَيرَ و إن كَثُرَ في أعيُنِكُم ؛ خوبى را زياد مشماريد، هرچند در نظر شما زياد آيد. الأمالي للصدوق :ص 518، حدیث707 . ) ولا اَنَّ الذَّنبَ لِلمُومِنِ خَیرٌ مِنَ العُجبِ مَا خَلا اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَینَ عَبدِهِ المُومِنِ وَ بَینَ الذَّنبِ اَبَداً...اگر گناهی برای مومن از عجب بهتر بود، خداوند عزوجل هرگز بنده مومن را به گناه گرفتار نمیکرد. (عده الداعی و نجاح الساعی، ص ۲۳۶). پیامبر خدا(ص) نیز میفرماید:« چه بد بندهای است آن که تکبر ورزد و برتری جوید او خدای جبار و برتر را از یاد برده است. چه بد بندهای است آن که خودستایی و غرور پیشه کند. او خدای بزرگ و متعال را ازیاد برده است. چه بد بندهای است آن که در بی خبری و فراموشی به سر برد. او گورهای پوسیده و ویران را از یاد برده است. چه بد بندهای است آن که گردنکشی و طغیان کند و آغاز و انجام خود را از یاد برده است».نقل میکنند پیامبر خدا(ص) بر مردی مصروع و دیوانه که عدهای برگرد او جمع شده بودند گذشت پرسید: اینها گرد چه چیزی جمع شدهاند؟ عرض شد برگرد دیوانهای مصروع. پیامبر به او نگریست و فرمود: این مرد دیوانه نیست بلکه بیمار است آیا دوست دارید که دیوانه حقیقی را به شما معرفی کنم؟ عرض کردند بفرمایید ای پیامبر خدا فرمود: دیوانه حقیقی آن است که با تبختر راه میرود با گوشه چشم مینگرد و از خداوند امید رحمتش را دارد در حالی که او را نافرمانی میکند! این است دیوانه حقیقی...در حدیثی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که می فرمایند:اکر هر کس به اندازه یک دانه خردل کبر در قلبش باشد وارد بهشت نمی شود و کسی که به اندازه یک دانه خردل ایمان در دلش باشد وارد جهنم نمی شود چگونه با هم جمع می شوند".
اختلال شخصیت وسواسی جبری
یکی دیگر از اتهامهایی که علیه سلامت روان پیامبر اسلام مطرح شده است اختلال شخصیت وسواسی جبری است. "افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی جبری (به انگلیسی: Obsessive–compulsive personality disorder (OCPD)) کمالگرا بوده و به گونهای زیاده از حد و انعطافناپذیر، نگران کنترل کردن تمامی جزئیات مربوط به مسائل هستند و همچنین معتقدند باید تمامی جزئیات، دقیقاً بر سر جای خود باشند. تفویض اختیار به دیگران از سوی آنان ناممکن است؛ زیرا این افراد هیچگاه به دیگران اعتماد ندارند و آنها را از دقّت کافی برخوردار نمیدانند. زندگی آنان توسّط مقرّرات، برنامهها و روالهای انعطافناپذیر کنترل میشود. توجّه بیش از حدّ آنها به کار، مانع از خودانگیختگی، آرمیدگی و برقراری روابط عمیق میشود. آنان در زمینهٔ مسائل مالی، هیجانها و عواطف، افرادی تنگنظر بوده و همواره اظهار میدارند که همیشه باید «حرف، حرف ما باشد»"..شایعترین ویژگیهای شخصیت وسواسی اجباری شامل موارد زیر است:
• با دیگران سازش نمیکند.
• معمولا انتقادپذیر نیست.
• مستقل از دیگران عمل میکند.
• دائم درگیر شک و تردید میشود.
• احساساتش را بسیار سخت بروز میدهد.
• بسیار جدی، رسمی و خشک به نظر میرسد.
• بسیار محتاط است تا با شکست مواجه نشود.
• معمولا بیش از حد بر یک ایده، وظیفه یا باور متمرکز میشود.
• در خصوص عقاید خود و روش انجام کارها بسیار سرسخت است.
• درگیر جزئیات، قوانین، سازماندهی و نظم است و بر آنها پافشاری میکند.
• بیش از حد کمالگرا است، تا جایی که این ویژگی انجام کارها را مختل میکند.
• بیش از اندازه به کار و بهرهوری آن متعهد است. تا جایی که از سرگرمیها و صرف زمان با عزیزان خود غافل میشود.
• هنگام همکاری با دیگران به مشکل برمیخورد مگر اینکه آنها بپذیرند کارها را دقیقا همانطور که او میخواهد، انجام دهند".
طراحی قانون اساسی مدینه، صلح حدیبیه، بخشیدن بسیاری از مشرکانی که در نبرد با پیامبر شرکت کرده بودند و حتی قاتل عمویش حمزه، مشورتپذیری او، پذیرفتن اشتباهاتش پس از مشورتهای پیروان، اهل معامله و تاجر بودن او و... شواهد بسیاری هستند شایعترین ویژگیهای شخصیت وسواسی اجباری را در وجود پیامبر انکار میکنند.
سلامت روان پیامبر
حال که اختلالات روانی پیامبر را نفی کردیم، باید اثبات کنیم که پیامبر سلامت روان داشته است. سلامت روان اما به چه معناست و چه زمانی یک انسان دارای سلامت روان شناخته میشود؟ "بهداشت روانی یا سلامت روان به معنی وجود بهزیستی روانشناختی یا عدم وجود بیماری روانی است. وضعیت سلامت روان به کسی گفته میشود که عملکردش «در سطح قابل قبولی از تنظیم عاطفی و رفتاری» باشد. از دیدگاه روانشناسی مثبت گرا یا کل نگر، سلامت روان شامل توانایی فرد در لذت بردن از زندگی و ایجاد تعادل بین فعالیتهای زندگی و تلاش برای دستیابی به تاب آوری روانشناختی است. طبق نظر سازمان بهداشت جهانی (WHO)، سلامت روان شامل «بهزیستی ذهنی، خودکارآمدی ادراک شده، خودمختاری، توانمندی، وابستگی بین نسلی و خود شکوفایی تواناییهای فکری و عاطفی فرد و همچنین موارد دیگر است». WHO به علاوه اظهار میدارد که بهزیستی فرد در تحقق بخشیدن به تواناییهای خود، مقابله با فشارهای عادی زندگی، کار مولد و ایفای نقش در اجتماع است. تفاوتهای فرهنگی، ارزیابیهای ذهنی و نظریههای تخصصی مختلف، همه بر چگونگی تعریف «سلامت روان» تأثیر میگذارد. براساس گفته مجله جراحی انگلستان (۱۹۹۹)، سلامت روان عملکرد موفقیتآمیز کارکردهای ذهنی است که منجر به فعالیتهای مولد، روابط ارضاکننده با افراد دیگر و فراهم آوردن توانایی انطباق با تغییرات و مقابله با مشکلات میشود". آنچه زندگی محمد میبینیم، این است که او تمامیت خود را به فعلیت و شکوفایی رسانیده است، در تجارت، در پیامبری، در فرمانروایی، در مصلح بودن، در معنویت و.. او انسانی تاریخساز بوده است. از پس مصائب بسیاری برآمده و بر سختیها فائق آمده و جهان را با کامیابی ترک نموده است. همچنین رابطهای استوار و پایدار با پیروان و امت خویش ساخت.
نتیجهگیری
چنانچه دیده شد، اتهاماتی که منتقدان مدرن به سلامت روان پیامبر روا میدارند همان انتقادات پیشامدرنی است که در اصطلاحات جدید صورتبندی شده است. پیشتر درباره نگاه مستشرقین گفته شد که پیامبر پس از دوران ترور شخصیتی نخست، در عصر روشنگری به مثابه یک قهرمان و مصلح توسط روشنفکران و پژوهشگران غربی معرفی شده و دوباره در دوران مدرن تحت تبلیغات تجدیدنظرطلبان و جریان الحاد جدید همان چهره اهریمنی را میان ایشان پیدا میکند. گویی نوعی بنیادگرایی اتفاق میافتد. با این وجود چنانچه آورده شد هیچ کدام از اختلالات ذهنی و روانی نسبت داده شده به پیامبر را نمیتوان با توجه به ادله و شواهد پذیرفت.
حال از نظرگاه مدرن ببينيم آیا میتوان چهرههای تاریخی را از نگاه روانشناسی بررسی کرد؟. احمدصدری در این باب مینویسد: "این نوع روانکاوی و روانشناسی تاریخی در میان برخی تاریخنگاران و روزنامهنگاران قرن گذشته رواج داشت. بهعنوان مثال، سعی در روانشناسی هیتلر موجب تکثیر یک دو جین هیتلر در مخیّله خوانندگان شد. هر نویسندهای ساز خودش را میزد: یکی میگفت عقده تنفر از خود داشت، چون پدربزرگش یهودی بود؛ دیگری میگفت مشکل فتیشیسم جنسی داشت؛ آن یکی اشاره میکرد که یکی از اعضای بدنش کم بوده و یا همه کارش برای جبران ناتوانی جنسیاش بوده. خلاصه اینقدر هیتلرهای رنگ و وارنگ ساختند و فروختند که به قول ظریفی اگر این هیتلرها در خیابان یکدیگر را میدیدند هم را اینقدر نمیشناختند تا یک «هایل هیتلر»ی بگویند. خوب اگر سرنوشت روانشناسی آدمی که در عصر کتاب و روزنامه و ضبط صوت و فیلم زندگی کرده و با ما کمتر از یک قرن فاصله دارد اینست، چگونه میتوانیم به روان و ساختار انگیزهای پیامبر اسلام از روی احادیثی که بیش از هزار سال قبل، آنهم با یک تا دو قرن فاصله از وفات او، و در غبار ایدئولوژی اقتدارگرای اموی و عباسی تولید شدهاند، راه ببریم؟".
در نوشتار بعدی به سراغ نظریه پیامبر اقتدارگرای دکتر عبدالکریم سروش رفته و خواهیم دید آیا پیامبر اسلام دچار اختلال شخصیت اقتدارطلب بوده است