بعد از سه ماه اومدم برای نوشتن
27 اردیبهشت، اولین دیدار من با خانوادت و تو با خانوادم بود.
چقدر استرس داشتیم. ولی خب با این حال گذشت.
جلسه اول بود و آشنایی خانواده ها
اصلا باورم نمیشد تو اومدی رو فرش ما نشستی. خخخخخ
گل مونم چقدررر خوشگل بود. همون گلی که خودم انتخاب کردم و همون شیرینی ها
عزیزدلم ممنونم که انقدر به انتخابم اهمیت میدی
و برات مهمه که من چی دوست دارم.
اون روز تو یه کت سرمه ای که با هم رفتیم ال سی من پوشیدی و یه پیراهن صورتی خوشرنگ
من هم ست مانتو و شلواری که با سعاد رفته بودم خریده بودم. برای منم تم صورتی بود.
هفته بعدش جمعه 4 خرداد هم دوباره اومدین ولی این بار داداش منم بود.
اومدین برای تعیین مهر و چیزای دیگه.
این دیگه واقعا پر از استرس بود.
یه دسته گل بزرگ خیلی قشنگ پر از گل رز سفید گرفته بودی.
انگاری دنیا رو بهم داده بودن وقتی اون دسته گل رو بهم دادی.
تو یه ژیله سرمه ای با پیراهن آبی و منم کت کرم و شلوار کرم پوشیده بودم.
چقدر همه چی سخت و شیرین و دلهره آور بود تا تموم بشه
و
گفتن مبارکه!
هری دلم ریخت
تا الانم باورم نمیشه که مال هم شدیم.
چقدر شعر دارم که برات نخوندم...
چقدر داستان دارم که برات نگفتم...
چقدر حرف دارم که برات نزدم....
عزیزترینم، دلم میخواد مثل یه پدر حامی دختر کوچولوت باشی.
مثل یک رفیق همپای روزهام
مثل یک مادر دلسوز غصه هام
و مثل یک عشق همراه خوشی و لذتهام باشی
تو "ح" عزیزم!
میخوام که بهترین من باشی
به تو افتخار می کنم و دوستت دارم.
روزها و شبها و لحظات بسیاری در انتظارمونه که باید عاشقانه طی بشه !
که طعم عاشقی رو بچشیم و به دیگران یاد بدیم دوست داشتن واقعی چطوریه!
قسم میخورم همیشه کنارتم
تا ابد
"این خرداد برام رنگ و بوی دیگه ای داره"
1403/03/06