میرا
میرا
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

کبوتر لال

در پس پنجره خانه ما

کبوتر غمگینیست

پرواز می‌کند

اما

نفسش بی‌آواست


سال هاست خانه‌ای دارد بر روی درخت گیلاس

می‌نشیند لب مرز دو حیاط

روی دیوارچه آجری گرم

به تماشای همه پنجره ها

تک و تنها،

در فکر،

خیره می‌ماند بر سایه ابر



راه رسم عاشقی کردن را می‌داند و صد حیف

نمی‌خواند نغمه دوستت دارم را

طفلکی

لال است

گاهی از توک یک شاخه ارار به زمین می‌آید

گاهی هم می‌پرد از حِرِهٔ طاقچه پنجره تا سقف حیاط

پرِ حرف است ولی خاموش است

آفتاب را می‌فهمد،

سایه را،

دانه را می‌فهمد

ولی از صدای هو هوی خودش نیست خبر

.

سال هاست می‌نشینم کنج خانه، لب ایوان، بر او، پنجره باز و ته سیگار به دست


که کدام از لب هم بر کف سنگین حیاط

افتادیم

من و او یا ته سیگار از دست؟

همه مان تنهاییم


میرا فروردین ۱۴۰۱

شعرکبوتر
عشق سر چشمه احساس ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید