در این سلسله داستان های چرا معلم شدم، می خواهم برای شما داستان معلم شدن خودم را تعریف کنم.
برای همه ما یکی از محبوب ترین شغل ها در دوران دبستان ، معلمی بوده و هست .
بدون شک هم می توان معلم های سال های ابتدایی تحصیل و بخصوص معلم سال اول رو از مهمترین عوامل تاثیرگذار در این انتخاب بوده اند .
یک معلم بزرگ باید عاشق تعلیم و تربیت دانش آموزان باشد.
teach.com<br/>
برای من هم معلم سال اولم بیشترین تاثیر را برای انتخاب این مسیر داشته اند.
آقای جهاندیده با اخلاق خوب ، توانایی در تدریس و مهربانی همیشگی اش نسبت به من به یکی از اسطوره های دوران ابتدایی زندگی من تبدیل شد.
این باعث شد من نسبت به این شغل و فضای کاری آن علاقه مند بشوم و هر زمانی که از من پرسیده می شد می خواهی در اینده چه شغلی را انتخاب کنی ، تنها یه پاسخ داشتم که من میخواهم معلم شوم و شبیه ایشان باشم
خاطرات خوب بسیاری را از ان زمان بیاد دارم .
اما پس از گذشت ۱۶ سال از ان دوران همچنان شیرینی نشستن سر کلاس استاد را بیاد دارم .
دوست دارم باز هم به همان زمان بگردم و در کلاس ایشان حاضر شوم؛ البته یک بار هم من رو بدلیل صحبت زیاد سر کلاس مورد نوازش قرار دادن و البته افاقه نکرد و این عادت تا مدت ها از سر من نیافتاد.
چرا معلم شدم؟ بخش دوم
بیشتر ما شیفته ی معلم سال های اول مدرسه خود می شویم و تا سال ها آن ها را می پرستیم و تلاش می کنیم تا خودمان را شبیه آن ها ببینیم؛ اما با بزرگتر شدن کم کم دنیا و ارزش هایمان عوض می شوند و دیگر نمی توانیم رویه ی سابق را در پیش بگیریم ؛ اما برای من هرگز اینگونه نبود و این عشق و محبتی که در سال اول مدرسه جوانه زده بود روز به روز ، بیشتر و بیشتر رشد می کرد تا بتواند با بهار شکوفه کند .من مشتاقانه منتظرم تا این بهار بیاید و این عشق و محبت من نسبت به معلمی ثمره خود را بدهد و بتوانم به تمام معلم هایم الخصوص ایشان ادای دین کنم (البته که نمی توانم ).