ویرگول
ورودثبت نام
Alireza Nematollahi
Alireza Nematollahi
Alireza Nematollahi
Alireza Nematollahi
خواندن ۳۸ دقیقه·۴ روز پیش

کافه نشینی و قهوه در فرهنگ مردم لبنان


اگر از هر لبنانی بپرسیم بوی زادگاهش را در چه چیزی می‌یابد، احتمالا می‌گوید در فنجانی قهوه. و در این میان پایتخت لبنان، بیروت شهری است که عطر قهوه‌اش با صدای شعر، سیاست و موسیقی در هم آمیخته شده است. در آنجا قهوه یک آیین است، میراثی زنده از قرن‌هایی که مردمان شام در زیر سایه درختان نارنج و در حیاط خانه‌های سنگی، قهوه را به مثابه یک رسم آئینی در میان خود حفظ کردند.

قصه قهوه، پیش از آنکه به فنجان‌های لبنانی برسد، از صومعه‌های صوفیان در یمن آغاز شد. همان‌جا که شیخ ابوبکر شاذلی، در سکوت کوه‌های یمن، دانه‌های بن (bun) را جوشاند تا بیداری شبانه ذکر و عبادت را تاب آورد و بعد از آن بود که قهوه از خانقاه‌های صوفیه راهی مکه شد، در آنجا مورد نزاع فقهی قرار گرفت و سپس به شام و دمشق و قاهره و نهایتاً به بندرهای مدیترانه رسید.

از قدمت آشنایی بشر با این دانه‌ی کوچک و تاثیر بزرگش می‌توان به نوشته پزشک و فیلسوف بزرگ ایرانی ابن سینا اشاره کرد. او اولین کسی است که به‌طور سیستماتیک قرن‌ها پیش‌تر در کتاب قانون خواص پزشکی، قهوه را در متون مکتوب ثبت کرد، او از گیاهی به نام بُن یاد کرده بود که بدن را نیرو می‌بخشد و ذهن را بیدار می‌کند.

در روزگار عثمانی، قهوه از میکده‌ها به بازارها و از خانه‌ها به قهوه‌خانه‌ها رفت. در دمشق و قدس، قهوه‌خانه‌ها نخست با سوءظن علما نگریسته شد اما بعدها بدل به قلب تپنده شهرها شد؛ جایی که مردم برای شنیدن قصه حکواتی (راویِ قصه‌؛ کسی که با زبان و بیان، داستان‌های حماسی، تاریخی یا اخلاقی تعریف می‌کرد.) بازی شطرنج، یا گفت‌وگو درباره تازه‌ترین فرمان سلطان گرد هم می‌آمدند. بازرگانان و صوفیان، با دله‌های برنجی و فنجان‌های چینی، این فرهنگ نوشیدن را به سواحل لبنان آوردند و آنجا بود که قهوه با روحی تازه زاده شد.

اما ماجرای قهوه در لبنان تنها به خانه‌ها محدود نماند؛ در خیابان حمرا در بیروت، در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی، قهوه‌خانه‌ها به جایگاه اندیشه و ادبیات بدل شدند. همان‌جا که روشنفکران عرب، شاعران و فیلسوفان، از آدونیس تا یوسف الخال، از مظفر النواب تا غاده السمان، در دود قلیان و بخار قهوه، شعر آزاد عربی را متولد کردند.

کافه‌هایی چون هورس‌شو، ویمپی، کافه دو پاریس و مودکا نه‌فقط مکان نوشیدن قهوه، که عرصه‌ی گفت‌وگوهای فکری، تکوین جریان‌های سیاسی، و زایش جنبش‌های فرهنگی بودند. در گوشه‌ی همین کافه‌ها بود که مقاله‌های روزنامه‌نگاران نوشته می‌شد، نمایشنامه‌ها شکل می‌گرفت و حتی عملیات مقاومت ملی برنامه‌ریزی می‌شد.

قهوه‌خانه‌های بیروت، مانند خود این شهر، آینه‌ای از تنوع و تضاد بودند. در کافه فیصل، سیاستمداران از طیف‌های گوناگون بر یک میز می‌نشستند؛ در نمایش اسب، شاعران شعر می‌خواندند و تئاترهای ممنوعه اجرا می‌شد؛ در ویمپی، روشنفکران در کنار دانشجویان، درباره آزادی و عشق بحث می‌کردند. و بیرون از حمرا، کافه‌هایی در راس بیروت و اشرفیه، هر کدام روایتی از روح پرآشوب این کشور داشتند.

لبنانی‌ها چنان دلبسته طعم قهوه‌اند که حتی نوشیدنی ساخته‌اند که هیچ قهوه‌ای در خود ندارد، اما روح آن را در خود حمل می‌کند: قهوه سفید، ترکیبی از آب جوش، بهارنارنج، لیمو و عسل. نوشیدنی‌ای آرامش‌بخش که پس از غذا یا روزی سخت نوشیده می‌شود و به قول خودشان «قهوه‌ای بدون قهوه» است.

امروز هم اگر در بیروت قدم بزنیم، در میان شلوغی ماشین‌ها و تابلوهای نئون، هنوز می‌توان نشانه‌هایی از آن روزگار یافت. در گوشه‌ای از خیابان حمرا، مردی روزنامه‌اش را ورق می‌زند، فنجان نیمه‌پرش بر میز است، و خورشید نیمه دیگر فنجان را پر کرده است. این تصویر ساده، بقایای فرهنگی است که در لبنان قرن‌ها دوام آورده؛ قهوه نه فقط صرف نوشیدنی که گفت‌وگویی است میان انسان و زمان، میان فرد و جمع، میان بیداری و رؤیا.

قهوه، در لبنان، همچنان روایتگر تاریخ است؛ از خانقاه‌های یمن تا قهوه‌خانه‌های بیروت، از فنجان‌های صوفیان تا میزهای روشنفکران، از بیداری روح تا بیداری اندیشه. شاید به همین دلیل است که هیچ چیز در لبنان، حتی سیاست و شعر، بدون یک فنجان قهوه آغاز نمی‌شود.

بحث فقهی قهوه

منازعات فقهی درباره قهوه در کشورهای عربی

قهوه، پیش از آن‌که در فنجان‌های بیروت بنشیند، راهی پرماجرا از خانقاه به مسجدالحرام پیمود. نوشیدنی‌ای که صوفیان یمن برای بیداری در شب‌های ذکر می‌نوشیدند، وقتی به مکه رسید، از طعم تلخ خود فراتر رفت و طعمی از جدال و فتوا یافت. این نوشیدنی سیاه و بیدارکننده در نگاه مردم مکه هم نیروبخش و هم مشکوک بود.

نخستین بحران در سال‌های ۹۱۱ تا ۹۱۷ هجری قمری (۱۵۰۵ تا ۱۵۱۱ میلادی) در مکه رخ داد. قهوه، که از بندر عدن و سپس زبید به حجاز رسیده بود، به سرعت میان بازرگانان و زائران محبوب شد. اما این محبوبیت برای برخی ناظران مذهبی، بیش از حد سریع بود. خیربک، ناظر حسبه مکه (فردی که ناظر بر رفتار اجتماعی مردم بودند) گزارش‌هایی شنید از جمع‌هایی شبانه که در آن مردم قهوه می‌نوشیدند و با صدای بلند می‌خواندند. برای او، چنین گردهمایی‌هایی بیش از حد شبیه به مجالس شراب‌نوشی بود. او تصور می‌کرد قهوه باعث تحریک، خنده‌های بی‌جا و بی‌خوابی می‌شود؛ و این رفتارها در شهر مقدس، مایه «فتنه» است.

خیربک گروهی از علما، فقها و پزشکان را فراخواند تا درباره قهوه نظر دهند. در میان آن‌ها دو طبیب برجسته، نورالدین احمد عجمی کازرونی و علاءالدین کازرونی، قهوه را ماده‌ای «سرد و خشک» توصیف کردند که بر مغز و اعصاب اثر منفی دارد و «باعث خشکیدگی عصب و خستگی قوه‌ی خیال» می‌شود.

آنان گفتند مصرف زیاد آن می‌تواند «قلب را ضعیف و ذهن را مشوش» کند. در مقابل، گروهی از علما از قهوه دفاع کردند و گفتند این نوشیدنی «معین‌الذکر» است؛ یعنی بیداری‌ای که از آن حاصل می‌شود، انسان را به عبادت نزدیک‌تر می‌کند نه از آن دور.

اختلاف نظر چنان بالا گرفت که خیربک در نهایت، در سال ۹۱۷ هجری، فرمانی برای ممنوعیت نوشیدن و فروش قهوه در مکه صادر کرد. اما قهوه‌نوشان به مقاومت برخاستند. در کوچه‌های مکه، مردم پنهانی قهوه می‌جوشاندند و در همان زمان، قهوه راهش را به قاهره و دمشق باز کرد، و این‌بار، منازعه‌ای گسترده‌تر آغاز شد.

در دمشق، علمای دین و پزشکان در دو جبهه آشکار روبه‌روی هم ایستادند. مخالفان قهوه می‌گفتند این نوشیدنی «شبهه مسکر» دارد، یعنی مانند شراب ذهن را از حالت عادی خارج می‌کند، باعث خنده و پرحرفی می‌شود و انسان را از یاد خدا غافل می‌کند. آن‌ها استدلال می‌کردند که چون قهوه «در مجالس لهو و لعب» مصرف می‌شود، خود نیز آلوده به گناه است. اما موافقان پاسخ می‌دادند: قهوه ذهن را بیدار می‌کند، چشم را بازمی‌گذارد، و مانع خواب در هنگام عبادت می‌شود؛ پس چگونه می‌تواند حرام باشد؟

برخی از فقهای دمشق و قاهره برای دفاع از قهوه رساله‌هایی نوشتند. در یکی از این رسائل آمده بود: «اگر نیت بنده خالص باشد، قهوه ذکر است و بیداری، نه لهو و گناه.» در برابر، مخالفان نیز رسائلی نوشتند با عنوان‌هایی چون تحریم شرب القهوه، و قهوه‌نوشان را به گناه‌کارانی تشبیه کردند که «در جام سیاه می‌نگرند و از خود بی‌خود می‌شوند».

حتی شاعران نیز به این منازعه وارد شدند؛ بعضی در مدح قهوه شعر گفتند و بعضی در هجو آن. در یکی از اشعار طنزآمیز دمشقی آمده بود: «اگر قهوه گناه است، پس همه بیداری‌ها گناه‌اند!»

در همین دوران، قهوه از شام به آناتولی رسید. در استانبول، بازرگانان یمنی و حجاز قهوه‌خانه‌هایی دایر کردند که محل گردهم‌آیی شاعران، صوفیان و گاه ناراضیان سیاسی بود. همین ویژگی اجتماعی، دوباره فقیهان را نگران کرد.

در میانه قرن شانزدهم میلادی، در دوران سلطان سلیمان قانونی، از شیخ‌الاسلام ابوالسعود افندی، بزرگ‌ترین مرجع دینی عثمانی، درباره قهوه پرسش شد. پاسخ او چنین بود: «آنچه فاسقان به آن روی می‌آورند، شایسته است پرهیزگاران از آن دوری کنند.»

این پاسخ، گرچه صریحا تحریم نبود، اما در عمل به ابزاری سیاسی بدل شد. ماموران عثمانی به استناد همین فتوا، چندین قهوه‌خانه را بستند و در برخی شهرها حتی دله‌ها را شکستند. با این حال، محبوبیت قهوه میان مردم چنان زیاد بود که هر ممنوعیتی بی‌اثر می‌ماند. در گزارش‌های همان دوران آمده است که «قهوه را در زیرزمین می‌جوشانند و در فنجان‌های کوچک در سکوت می‌نوشند، چنان‌که گویی راز مقدسی را پاس می‌دارند.»

با گذر زمان، این جدال فقهی از میان رفت. پزشکان بعدی خاصیت‌های درمانی قهوه را تایید کردند، و حتی برخی از فقها آن را «نوشیدنی حلالی که نیت آن عبادت است» دانستند. تا میانه قرن هفدهم میلادی، قهوه از جدال فتواها عبور کرده بود و به بخش جدایی‌ناپذیر زندگی روزمره مردم در سراسر جهان اسلام بدل شد.

این کشمکش تاریخی تصویری از نحوه مواجهه جامعه اسلامی با پدیده‌ای نو است. قهوه، در قرن دهم هجری، فقط نوشیدنی تازه‌ای نبود؛ آزمونی بود برای سنجش مرز میان لذت و تقوا، میان تجربه و سنت. از خانقاه‌های یمن تا قهوه‌خانه‌های شام و بندرهای عثمانی، قهوه هر جا که رفت، بحثی تازه درباره آزادی و نظم دینی برانگیخت و شاید همین تضاد بود که آن را از یک نوشیدنی ساده به نمادی از بیداری و گفت‌وگو بدل کرد.

نقش صوفیان در گسترش قهوه

اگر بخواهیم ردپای قهوه را در تاریخ فرهنگی جهان عرب دنبال کنیم، ناگزیر به صوفیان می‌رسیم؛ مردانی که بیداری شبانه را نه برای کار، که برای ذکر و نیایش می‌خواستند. در قرن نهم و دهم هجری، قهوه نخست در حلقه‌های طریقت‌های صوفیانه یمن و حجاز نوشیده شد، جایی که نیاز به بیداری و تمرکز در مجالس ذکر، آنان را به این نوشیدنی نوظهور علاقه‌مند کرد.

روایت‌های تاریخی، گسترش قهوه را به چند تن از مشایخ برجسته نسبت می‌دهند:

شیخ محمد بن سعید ذبحانی، که قهوه را از یمن به عدن و سپس از راه دریای سرخ به مصر رساند؛

شیخ علی بن عمر شاذلی، که در سفرهای خود به حبشه با درخت «بن» آشنا شد و آن را در مسیر گسترش طریقت شاذلیه معرفی کرد؛

و شیخ ابوبکر بن عبدالله شاذلی (عیدروس)، که در اوایل قرن دهم هجری از یمن به دمشق آمد و به‌عنوان نخستین کسی که قهوه را به‌صورت آیینی نوشید و ترویج داد، شناخته می‌شود.

در منابع دمشقی از جمله اثر نجم‌الدین غزی، داستانی آمده که عیدروس در سیاحت خود به درخت بن برخورد و از میوه آن چشید. او دریافت که این دانه ذهن را آرام، جسم را بیدار و روح را برای عبادت آماده می‌کند. از آن پس، قهوه در خانقاه‌های صوفیان به نوشیدنیِ همراهِ ذکر تبدیل شد. از یمن تا حجاز و سپس به شام و مصر، این نوشیدنی در دل آیین‌های شبانه جای گرفت.

قهوه برای صوفیان تنها نوشیدنی نبود، بلکه وسیله‌ای برای مراقبه و ذکر بود؛ مایه‌ای برای دفع خواب و تقویت حضور قلب. از همین‌رو، طریقت شاذلیه به‌ویژه در شمال آفریقا و شام، قهوه را به بخشی از سنت خود بدل کرد. چنان‌که در الجزایر تا قرن بیستم، مردم قهوه را «شاذلیه» می‌نامیدند؛ و در حومه دمشق رسم بود نخستین فنجان قهوه را بر زمین بریزند به نشانه احترام به شیخ شاذلی، که باور داشتند نخستین نوشنده قهوه بوده است.

پیوند قهوه و تصوف به‌قدری عمیق بود که برای بسیاری از مردم، نوشیدن قهوه نوعی تداوم حضور معنوی صوفیان تلقی می‌شد. در حالی که فقیهان درباره‌ی حلال یا حرام بودن آن مناظره می‌کردند، صوفیان در دل شب با جرعه‌ای از این نوشیدنی تیره، به ذکر و سماع می‌پرداختند. از دل همان حلقه‌ها، قهوه راه خود را به شهرها گشود و اندک‌اندک به نوشیدنی مردم بدل شد؛ نوشیدنی‌ای که از خانقاه‌ها برخاست و به قهوه‌خانه‌ها رسید.

قهوه در زمان عثمانی

لبنان پیش از لبنان؛ سرزمینی در سایه عثمانی

پیش از آن‌که از قهوه‌خانه‌های لبنان سخن بگوییم، لازم است جایگاه تاریخی این سرزمین در بستر منطقه روشن شود. لبنان، در معنای سیاسی و ملی امروزی، پدیده‌ای تازه‌ است و تا کمتر از یک قرن پیش، به‌عنوان کشوری مستقل وجود نداشت. در قرون شانزدهم تا اوایل بیستم میلادی، این منطقه بخشی از ایالات شام در امپراتوری عثمانی بود؛ سرزمینی شامل دمشق، طرابلس، صیدا و بیروت که تحت اداره‌ی والیان عثمانی قرار داشت. شهر بیروت از اواسط قرن نوزدهم با گسترش تجارت دریایی و استقرار کنسولگری‌های اروپایی رونق گرفت، اما همچنان تابع ساختار سیاسی و فرهنگی عثمانی باقی ماند. پس از شکست عثمانی در جنگ جهانی اول و تقسیم قلمرو آن طبق قرارداد سایکس–پیکو، سرزمین‌های شام به قیمومت فرانسه درآمدند و «لبنان بزرگ» (Grand Liban) در سال ۱۹۲۰ به فرمان ژنرال گورو شکل گرفت. استقلال رسمی لبنان نیز تا سال ۱۹۴۳ میلادی تحقق نیافت.

از این‌رو، وقتی از خاستگاه و تحول قهوه‌خانه‌های لبنانی سخن می‌گوییم، در واقع از ادامه‌ی سنتی عثمانی صحبت می‌کنیم که در دمشق، حلب و قدس ریشه دوانده بود. ساختار معماری قهوه‌خانه‌ها، ابزارهای دم‌آوری، نحوه‌ی سرو قهوه و حتی حضور حکواتی‌ها و نوازندگان، همگی از الگوی عثمانی به این سرزمین منتقل شد. بسیاری از نخستین قهوه‌خانه‌های بیروت در قرن نوزدهم، توسط بازرگانان شامی و ترک اداره می‌شدند و در همان فضاها بود که فرهنگ نوشیدن قهوه با روح لبنانی آمیخت و هویت تازه‌ای یافت. بنابراین، برای درک درست از تاریخ قهوه‌خانه‌های لبنان، ناگزیر باید مسیر آن را از دل امپراتوری عثمانی دنبال کرد؛ جایی که قهوه نه‌فقط نوشیدنی، بلکه ابزار گفت‌وگو، اجتماع و اندیشه بود.

گسترش قهوه در شامات و عثمانی

گسترش قهوه در سرزمین‌های شامات با فروپاشی دولت ممالیک (نام حکومتی که در سال ۶۴۸ هجری قمری (۱۲۵۰م) توسط مملوکان سلطان ایوبی، الصالح ایوب، پایه‌گذاری شد) و آغاز اقتدار عثمانیان هم‌زمان شد؛ دوره‌ای که ساختارهای اجتماعی و شهری تازه‌ای در دمشق، حلب و قدس شکل گرفت و قهوه به‌عنوان نوشیدنیِ بیداری و گفت‌وگو، جای خود را در قلب این تحولات باز کرد.

نخستین نشانه‌های نوشیدن قهوه در دمشق به سال‌های ۹۴۰ تا ۹۵۰ هجری بازمی‌گردد؛ زمانی که شیخ علی بن محمد شامی، از شاگردان صوفیان یمنی، نوشیدن قهوه را رواج داد و به گفته‌ی مورخ دمشقی ابن طولون، مغازه‌های قهوه یکی پس از دیگری در شهر گشوده شدند.

قهوه‌خانه‌ها در دمشق در کنار مسجد اموی، بازار حمیدیه و خانقاه‌ها پدید آمدند و به‌سرعت به پاتوق‌هایی برای تجار، ادیبان و طلاب علوم دینی بدل شدند. قهوه‌خانه نوفره در مجاورت مسجد اموی، که هنوز نیز پابرجاست، از نخستین و معروف‌ترین آن‌ها بود و در نوشته‌های جهانگردان اروپایی قرن شانزدهم از آن به‌عنوان مکانی زیبا و پر جنب‌وجوش یاد شده است. در همین زمان، قهوه از دمشق به قدس و سپس به حلب راه یافت؛ چنان‌که در سال ۹۷۳ هجری، قاضی قدس از سلطان سلیمان قانونی درخواست کرد قهوه‌خانه‌ها را ببندد، زیرا بیم آن می‌رفت که مردم به جای مساجد، در این مکان‌های تازه‌تأسیس گرد آیند.

با وجود این مخالفت‌ها، نوشیدن قهوه چنان در میان مردم جا افتاد که هیچ فرمانی نتوانست آن را از زندگی روزمره حذف کند. چند دهه بعد، در سال ۹۶۲ هجری/۱۵۵۴ میلادی، دو بازرگان از دمشق و حلب نخستین قهوه‌خانه را در استانبول گشودند؛ رخدادی که تاریخ‌نگاران عثمانی آن را نقطه‌ی آغاز «فرهنگ قهوه‌خانه» در پایتخت می‌دانند. این قهوه‌خانه‌ها در محله‌ی زیر قلعه استانبول ساخته شدند و با استقبال بی‌سابقه‌ی مردم و نخبگان روبه‌رو گشتند. از همان‌جا، قهوه به نماد سبک زندگی شهری عثمانی بدل شد؛ نوشیدنی‌ای که مرزهای طبقاتی را شکست و امکانی تازه برای گفت‌وگو، خبرگیری و اندیشه‌ورزی فراهم کرد.

با گسترش قهوه در امپراتوری، قهوه‌خانه‌های عثمانی با معماری ظریف و تزیینات چشمگیر ساخته می‌شدند. بسیاری از آن‌ها در کنار مساجد و بازارها یا به‌صورت موقوفه احداث می‌شدند؛ وقف‌نامه‌هایی که درآمدشان صرف نگهداری و پذیرایی رایگان از مهمانان بود. در این فضاها نه‌تنها قهوه، بلکه فرهنگ تازه‌ای از هم‌نشینی و گفت‌وگو زاده شد. در دمشق و استانبول، حکواتی‌ها (راویان داستان) و منغزف (نوازنده‌ی سازهای سنتی مثل عود، قانون یا ربابه بود که معمولاً بین بخش‌های روایت یا در پایانِ آن موسیقی اجرا می‌کرند. که مکملِ حکواتی بودند) نوازندگان در قهوه‌خانه‌ها مجلس می‌آراستند، و این فضاها به مرکز زندگی فکری و ادبی مردم تبدیل شدند.

در برابر این رونق، حکومت گاه از قدرت اجتماعی قهوه‌خانه‌ها احساس خطر می‌کرد. فرمان‌های مکرر برای بستن قهوه‌خانه‌ها — از دمشق تا قاهره و حتی خود استانبول — در نیمه دوم قرن شانزدهم نشان می‌دهد که حاکمان، تجمع آزاد مردم را تهدیدی برای نظم سیاسی می‌دیدند. اما این ممنوعیت‌ها دوام نیاورد. تاریخ‌نگار عثمانی جزری با طعنه نوشت: «دولت با خمر و حشیش مدارا می‌کند، اما از قهوه بیم دارد!»

در نهایت، قهوه و قهوه‌خانه‌ها نه تنها از سد تحریم‌ها گذشتند، بلکه به بخشی جدایی‌ناپذیر از شهرهای امپراتوری عثمانی بدل شدند. از دمشق تا استانبول، از قدس تا بیروت، قهوه دیگر فقط نوشیدنی نبود؛ نشانه‌ای از مدنیت، معاشرت و اندیشه بود. فرهنگ قهوه‌خانه‌ای که در این دوره شکل گرفت، همان ریشه‌ای است که قرن‌ها بعد در خیابان‌های بیروت و حمرا به گل نشست و قهوه را به زبان گفت‌وگوی مردم لبنان تبدیل کرد.

ابهام در نام قهوه

نخستین برخورد مردم شامات با واژه‌ی «قهوه» با نوعی سردرگمی زبانی همراه بود. در زبان عربی، پیش از ورود نوشیدنی امروزی، «قهوه» در لغت‌نامه‌ها به معنای شراب انگور (خمر) آمده بود؛ زیرا همان‌گونه که خمر موجب بی‌میلی به غذا می‌شد، قهوه نیز اشتها را کاهش می‌داد. از این‌رو، هنگامی که نوشیدنی سیاه‌رنگ یمنی وارد دمشق و قاهره شد، بسیاری از علما و مردم آن را به اشتباه هم‌معنای شراب پنداشتند.

این تشابه زبانی، در قرن دهم هجری باعث شکل‌گیری یکی از بزرگ‌ترین سوء‌تفاهم‌های فرهنگی جهان اسلام شد. در رسائل و فتاوای آن دوران، بارها دیده می‌شود که مخالفان قهوه، نوشیدن آن را در حکم نوشیدن شراب دانسته‌اند؛ زیرا هر دو موجب «نشاط و گفت‌وگو» می‌شدند. حتی گروهی از فقهای مکه و دمشق در قرن شانزدهم میلادی استدلال کردند که نام مشترک میان «قهوه» و «خمر» نشانه‌ای از شبهه‌ناک بودن آن است و از همین رهگذر، فتوای تحریم صادر کردند.

برای رفع این ابهام، مورخان و دانشوران شامی ناچار شدند تمایز روشنی میان دو معنا برقرار کنند. آنان برای اشاره به نوشیدنی تازه، از اصطلاح‌هایی مانند «قهوه بن»، «قهوه بُنّیه» یا «قهوه متخذه من البن» استفاده کردند تا مرز میان قهوه‌ی یمنی و شراب انگور را روشن سازند. ابن طولون دمشقی و شاگردانش در متون تاریخی خود تأکید کردند که قهوه‌ی جدید، نه تنها مست‌کننده نیست، بلکه «بیداری و هوشیاری» می‌آورد و ابزار مراقبه و ذکر است، نه غفلت.

همین ابهام تاریخی باعث شده بود که برخی پژوهشگران غربی در قرون بعد گمان برند قهوه از دوران امویان یا عباسیان شناخته شده بوده است، حال آن‌که در واقع آن «قهوه» چیز دیگری بود؛ خمرِ انگور. تنها در قرن شانزدهم بود که معنای نوین این واژه، از یمن و حجاز به شام و مصر راه یافت و به تدریج معنای کهن را از میدان بیرون کرد.

بدین‌سان، سرگذشت زبانی قهوه نشان می‌دهد که این نوشیدنی، پیش از آن‌که به فرهنگ بدل شود، با چالش معنا روبه‌رو بود. اما همان‌گونه که از آزمون‌های فقهی و سیاسی سربلند بیرون آمد، از ابهام واژه نیز گذشت و معنایی تازه آفرید: قهوه، دیگر نه نشانه‌ی مستی، که نماد بیداری بود.

ادبیات و قهوه

قهوه در ادبیات و شعر اسلامی

قهوه، از همان نخستین روزهای ورودش به جهان اسلام، تنها نوشیدنی‌ای برای رفع خستگی نبود؛ بلکه به‌سرعت به موضوعی الهام‌بخش در شعر و نثر بدل شد. شاعران، همان‌گونه که فقیهان درباره‌ی حلال و حرام بودن آن مناقشه می‌کردند، در دو جبهه‌ی ستایش و نکوهش صف‌آرایی کردند.

در دمشق قرن دهم هجری، بسیاری از علما و ادیبان که خود اهل طریقت و ذکر بودند، قهوه را نمادی از بیداری روح و تمرکز ذهن دانستند. آنان در مدح آن اشعاری سرودند که قهوه را «ساقیِ هوشیاری» می‌خواندند و بوی آن را به نسیم بهشت تشبیه می‌کردند. در مقابل، گروهی از شاعرانِ محافظه‌کار، آن را به شراب سیاه‌فام تشبیه کردند که مردمان را از مسجد به قهوه‌خانه می‌کشاند. این دوگانگی، به تعبیر مورخان، نخستین بارقه‌های ادبی پیرامون قهوه را پدید آورد.

در متون ثبت‌شده از همان دوران آمده است که برخی شاعران، قهوه را با تصاویر عرفانی و عاشقانه درمی‌آمیختند. برای آنان، فنجان قهوه همچون جام عشق بود و بوی آن یادآور وصل معشوق. در شعرهای صوفیان دمشقی و یمنی، قهوه گاه «کیمیای بیداری» و گاه «جرعه‌ای از حضور حق» خوانده شد. این زبان نمادین بعدها در آثار ادیبان عثمانی نیز تکرار شد، چنان‌که در استانبول قرن شانزدهم، قهوه در غزل‌ها و قطعات ادبی جایگاهی ویژه یافت و موضوع شعرهایی در وصف لذت گفتگو، بیداری و اندیشه شد.

در همان دوران، شماری از فقها که اهل شعر نیز بودند، مواضع خود را در قالب شعر بیان می‌کردند. یکی در مدح قهوه می‌نوشت:

«فنجان سیاهت، ای قهوه، نور دیده ام شد،

از خواب غفلت رستم و دل بیدار گشتم.»

و دیگری در نکوهش آن سرود:

«چون جام شراب است، فریبنده و تیره،

پنهان ز ره تقواست، هرچند بی‌مِی است.»

این منازعه‌ی ادبی، در کنار نزاع‌های فقهی، به پیدایش مجموعه‌ای از رسائل و دیوان‌ها انجامید که بخشی از آن‌ها هنوز در کتابخانه‌های دمشق و استانبول باقی مانده‌اند.

فراتر از منازعات، قهوه به‌تدریج در ادبیات عرب و اسلامی به نماد گفت‌وگو، تفکر و معاشرت بدل شد. در محافل صوفیانه و سپس در قهوه‌خانه‌ها، شعرخوانی و گفت‌وگو برگرد فنجان قهوه انجام می‌گرفت. شاعر و شنونده در فضایی مشترک از عطر و اندیشه سهیم می‌شدند؛ و قهوه، به تعبیر برخی مورخان عرب، «زبان بی‌کلام شعر» شد . پیوندی میان کلمه، حضور و لحظه‌ی الهام.

چنین بود که قهوه از جدل‌های فقهی و استعاره‌های صوفیانه گذشت و جای خود را در ادبیات عاشقانه و عرفانی جهان اسلام باز کرد؛ از مجالس دمشق و استانبول گرفته تا شعرهای معاصر بیروت و قاهره، قهوه همچنان الهام‌بخش شاعرانی است که در هر فنجان، جوهری از بیداری و اندیشه می‌یابند.

تاثیر اجتماعی قهوه پیش از قهوه‌خانه‌ها

پیش از آن‌که قهوه‌خانه‌ها در شهرهای اسلامی پدیدار شوند، قهوه در بطن جامعه راه خود را به‌عنوان نوشیدنی آیینی و اجتماعی باز کرده بود. در قرن دهم هجری، هنگامی که نخستین دانه‌های قهوه از یمن به حجاز رسید، مردم مکه و مدینه آن را نه در مکان‌های عمومی، بلکه در خانه‌ها، مجالس مذهبی و جشن‌های دینی می‌نوشیدند. یکی از نخستین گزارش‌های تاریخی در این‌باره به سال ۹۱۱ هجری/۱۵۱۱ میلادی بازمی‌گردد، زمانی که در مکه، قهوه در محافل عمومی — از جمله جشن میلاد پیامبر (مولد النبی) — نوشیده می‌شد و به‌تدریج به نمادی از همراهی، ذکر و شادی بدل گشت.

در همین دوران، فروشندگان قهوه در مکه و جده مکان‌هایی کوچک و غیررسمی برپا کردند که بعدها مورخان آن‌ها را «خانه‌های قهوه» نامیده‌اند. این فضاها، هرچند هنوز شکل و ساختار قهوه‌خانه‌های بعدی را نداشتند، مکانی برای گردهم‌آیی مردان و زنان بودند؛ جایی برای گفت‌وگو، بازی‌هایی چون شطرنج و منقله، و گاه قمار. این جمع‌های کوچک و خودانگیخته نشان می‌دهد که قهوه، پیش از آن‌که در قالب نهادی شهری تثبیت شود، رفتار اجتماعی تازه‌ای پدید آورده بود در واقع نوعی میل به معاشرت آزاد و دور از نظارت رسمی.

چنین تجمع‌هایی البته در چشم مقامات مذهبی بی‌خطر نمی‌نمود. بسیاری از فقیهان مکه و حجاز، نه از سر مخالفت با خود نوشیدنی، بلکه از بیم پیامدهای اجتماعی آن، به قهوه با دیده تردید می‌نگریستند. زیرا در خانه‌های قهوه، مردمان از اقشار مختلف گرد می‌آمدند، به بحث و شوخی می‌پرداختند، و نظم سنتیِ فضاهای مذهبی و بازار را دگرگون می‌کردند. همین رفتار تازه بود که زمینه‌ی نخستین نزاع‌های فقهی و سیاسی درباره قهوه را فراهم ساخت.

بنابراین، پیش از آن‌که قهوه‌خانه‌ها چهره‌ای رسمی و شهری بیابند، قهوه خود پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی بود، نوشیدنی‌ای که هم در محافل مذهبی و هم در نشست‌های روزمره، روح تازه‌ای از جمع‌بودن، گفت‌وگو و تجربه‌ی مشترک را در جامعه اسلامی دمید.

قهوه و سیاست: ممنوعیت‌ها و تاثیرات عثمانی

در تاریخ امپراتوری عثمانی، قهوه نه فقط نوشیدنی‌ای خوش‌عطر، که پدیده‌ای سیاسی بود. از همان نخستین سال‌های رواج آن در حجاز و مصر، حاکمان و فقها دریافتند که گرد آمدن مردم بر گرد فنجان‌های قهوه چیزی فراتر از عادت روزمره است: فرصتی برای گفت‌وگو، تبادل نظر، و گاه انتقاد از قدرت. در جامعه‌ای که میدان عمومی هنوز شکل نگرفته بود، قهوه‌خانه به‌سرعت به آن بدل شد و همین کافی بود تا نگاه دولت و دین را به خود جلب کند.

در نیمه قرن دهم هجری، با گسترش قهوه‌خانه‌ها در دمشق و قاهره، حکومت عثمانی به‌طور فزاینده‌ای از این تجمع‌های تازه احساس خطر کرد. در متون تاریخی آمده است که در سال ۹۶۸ هجری / ۱۵۷۲ میلادی، سلطان سلیم دوم حکمی سلطانی صادر کرد که طی آن، نوشیدن قهوه، برپایی قهوه‌خانه و حتی داشتن ابزار دم‌آوری آن ممنوع اعلام شد. مورخ دمشقی جزری در کتاب خود با لحنی انتقادی می‌نویسد که مأموران، با شدت تمام، قهوه‌خانه‌ها را ویران کردند و ظرف‌های قهوه را شکستند، «در حالی که برای خمر و حشیش چنین نکردند». او با طعنه می‌افزاید که دولت با مسکرات مدارا می‌کند، اما از قهوه بیم دارد، زیرا قهوه مردم را بیدار می‌کند، نه مست.

این فرمان سلطانی بر پایه‌ی فتوایی از شیخ‌الاسلام ابوالسعود افندی صادر شد؛ عالمی که در آن زمان مرجع دینی عالی‌رتبه عثمانی بود. هنگامی که از او درباره قهوه پرسیدند، پاسخ داد: «آنچه فاسقان بر آن اجتماع کنند، شایسته پرهیز است برای کسی که از خدا می‌ترسد.» چنین پاسخی نشان می‌دهد که مسئله، نه ذات نوشیدنی، بلکه اجتماع پیرامون آن بود، قهوه بهانه‌ای بود برای گردهم‌آیی، گفت‌وگو و در نهایت بروز آگاهی اجتماعی.

اما همان‌گونه که در هر ممنوعیت تاریخی رخ می‌دهد، فرمان‌ها نتوانستند جلوی میل مردم به معاشرت و گفت‌وگو را بگیرند. قهوه‌خانه‌ها پنهانی گشوده شدند، برخی در خانه‌ها و برخی زیر عنوان کاروان‌سرا یا دکان عطاری. چند دهه بعد، خود دولت عثمانی به ناچار با واقعیت کنار آمد و قهوه‌خانه‌ها را نه تنها تحمل، بلکه در قالب وقف و مالیات رسمی سازمان‌دهی کرد.

از دل همین تجربه‌ی تضاد و مدارا، قهوه به یکی از نمادهای مدنیت عثمانی بدل شد؛ نوشیدنی‌ای که همزمان با سیاست، دین و جامعه درگیر بود. قهوه‌خانه، در امپراتوری عثمانی، نخستین میدان گفت‌وگوی عمومی شد، جایی که بازرگان، فقیه، شاعر و سرباز بر یک میز نشستند و درباره جهان سخن گفتند.

در نتیجه، قهوه در دوره عثمانی از محدوده یک نوشیدنی فراتر رفت و به عامل شکل‌دهنده‌ی آگاهی سیاسی و اجتماعی بدل شد؛ فنجانی کوچک که حکومت‌ها از آن می‌ترسیدند، چون می‌توانست ذهن‌ها را بیدار کند.

قهوه خانه عثمانی

پیدایش قهوه‌خانه‌ها در شامات و امپراتوری عثمانی

پیدایش قهوه‌خانه‌ها در جهان عرب و اسلام، از دمشق آغاز شد؛ شهری که در نیمه قرن دهم هجری، نخستین مکانی بود که قهوه در آن به رسم نوشیدنی عمومی درآمد. بر پایه‌ی نوشته‌های ابن‌طولون و نجم‌الدین غزی، در حدود سال ۹۴۷ هجری، شیخ علی بن محمد شامی قهوه را از یمن به دمشق آورد. اندکی بعد، نخستین مغازه‌های قهوه‌فروشی در بازارها برپا شد و مردم، به‌ویژه طلاب، تجار و صوفیان، برای نوشیدن آن گرد می‌آمدند.

قهوه‌خانه‌های دمشق در کنار مسجد اموی، بازار حمیدیه و کاروان‌سراهای بزرگ بنا شدند. در میان آن‌ها، قهوه‌خانه نوفره شهرتی افسانه‌ای یافت؛ جایی که تا امروز پابرجاست و هنوز هم صدای حکواتی در آن طنین دارد. وقف‌نامه‌های متعددی از همان زمان باقی مانده است، از جمله وقف احمد شمسی پاشا (۹۸۳ هـ) و سنان پاشا (۱۰۰۴ هـ) که دستور ساخت قهوه‌خانه‌هایی با فواره و حوض در بازارهای دمشق را داده بودند. این بناها با کاشی‌کاری و تزیینات سنگی‌شان، چهره تازه‌ای به معماری شهری بخشیدند و به پاتوق اهل ادب و دین بدل شدند.

از دمشق، قهوه راهی استانبول شد. در سال ۱۵۵۴ میلادی (۹۶۲ هـ)، دو تاجر از حلب و دمشق، در محله‌ی زیر قلعه‌ی استانبول، نخستین قهوه‌خانه را گشودند، مکانی که بعدها به نام تاریخی کیوا هان (Kiva Han) شناخته شد. این قهوه‌خانه آغازگر تحولی فرهنگی بود که از پایتخت عثمانی به سراسر امپراتوری گسترش یافت. قهوه‌خانه‌های استانبول، با فرش‌های نفیس، فانوس‌های رنگی و فضای معطر، محل گردهم‌آیی شاعران، درویشان، و مردمان عادی شدند. مورخان اروپایی چون پیترو دلاواله و اولیا چلبی از مجالس شعرخوانی، مناظره‌های فکری و بازی‌های شطرنج و نرد در این قهوه‌خانه‌ها یاد کرده‌اند.

با این حال، همین شور اجتماعی باعث نگرانی مقامات شد. فرمان‌های متعددی برای بستن قهوه‌خانه‌ها صادر گردید، از جمله فرمان سلطان سلیم دوم و سپس مراد سوم — اما هیچ‌کدام دوام نیاورد. دولت به زودی دریافت که نمی‌تواند مردم را از فنجان قهوه و فضای گفت‌وگو جدا کند، و به‌جای منع، آن را سامان داد و بخشی از نظام شهری کرد.

در همین دوران، قهوه‌خانه‌ها به قدس نیز راه یافتند. اسناد نشان می‌دهد که در دهه‌ی ۱۵۶۰ میلادی، چند قهوه‌خانه در این شهر برپا شد و مردمان از اقشار مختلف به آن رفت‌وآمد داشتند. در سال ۹۷۳ هجری / ۱۵۶۵ میلادی، قاضی قدس طی نامه‌ای به سلطان سلیمان قانونی شکایت کرد که مردم نماز را ترک می‌کنند و شب‌ها در قهوه‌خانه‌ها می‌نشینند. سلطان فرمان تعطیلی آن‌ها را داد، اما چندی بعد، در اثر درخواست مردم و بازرگانان، قهوه‌خانه‌ها دوباره گشوده شدند.

به این ترتیب، از دمشق تا استانبول و قدس، قهوه‌خانه‌ها شبکه‌ای تازه از زندگی شهری و فرهنگی پدید آوردند. این مکان‌ها نخستین فضاهای عمومیِ گفت‌وگو در جهان عثمانی بودند، جایی میان خانقاه و بازار، که در آن مرز میان طبقات اجتماعی رنگ می‌باخت. در سایه‌ی این تحولات، قهوه‌خانه نه‌تنها محل نوشیدن، بلکه نهاد اجتماعی مدرنی شد که مفهوم معاشرت، شعر و سیاست را دگرگون کرد؛ سنتی که بعدها در بیروت و سراسر لبنان ادامه یافت و قهوه را به زبان مشترک مردم بدل ساخت.

قهوه خانه لبنان

قهوه‌خانه‌های لبنان؛ پاتوق روشنفکران، راویان و روح شهر

قهوه‌خانه در لبنان از نیمه قرن نوزدهم به بعد فضایی برای شکل‌گیری فرهنگ مدرن عربی بود. بیروت، که در آن زمان دروازه فکری شرق عربی به‌سوی مدرنیته و چاپخانه‌های اروپایی به‌شمار می‌رفت، در دهه‌های نخست قرن بیستم شاهد زایش قهوه‌خانه‌هایی بود که بیش از هر چیز به «مدرسه گفت‌وگو» شباهت داشتند.

در این دوران، قهوه‌خانه‌ها در میدان‌های مرکزی شهر به‌ویژه در رأس‌البورج، ساحه النجمه و بندر بیروت به پاتوق روزنامه‌نگاران، نویسندگان و شاعران بدل شدند. در دهه ۱۹۳۰ میلادی، «قهوه المودکا» و «کافه دو باری» به محل رفت‌وآمد ادیبان برجسته‌ای چون بشاره الخوری، أمین نخله، و ماری عجمی تبدیل شدند. بعدها، در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، با رشد طبقه متوسط و گسترش مطبوعات، خیابان حمرا به مرکز فرهنگی بیروت بدل شد و قهوه‌خانه‌هایش به نماد زندگی روشنفکری در جهان عرب تبدیل شدند.

در «کافه الهورسشو»، جایی در نبش خیابان الحمرا و نزدیک دانشگاه آمریکایی بیروت، می‌شد شاعران و روزنامه‌نگاران عرب را دید که روزنامه‌های تازه چاپ‌شده را ورق می‌زدند. نزار قبانی بخشی از دفتر «قصائده المتوحشه» را در همان‌جا نوشت. غسان کنفانی و محمود درویش در «الویمپی» درباره ادبیات مقاومت گفتگو می‌کردند. «المودکا» نیز پاتوق جبران توینی، ادونیس، و صلاح ستیطیه بود. فضای قهوه‌خانه‌ها در آن سال‌ها آمیزه‌ای از سیاست و شعر بود؛ گاه بحث‌ها از میزهای کوچک به ستون‌های مطبوعات روز بعد منتقل می‌شد و قهوه‌خانه، در غیاب نهادهای حزبی آزاد، کارکرد رسانه‌ای و سیاسی یافت.

وتسألین عن بیروتْ

بیروت، ساحاتُها، مقاهیها، مطاعمُها

مرفأها.. بواخرها.. کلُّها تصبُّ فی عینیْکِ

ویوم تغمضین عینیکِ

تختفی بیروتْ

(نزار بن توفیق القبانی)

از بیروت پرسیده بودی

میدان‌ ها و قهوه‌ خانه‌ های بیروت، بندرها و هتل‌ ها و کشتی‌ هایش

همه و همه در چشم‌ های تو جا دارند!

چشم که ببندی

بیروت گم می‌ شود

(نزار قبانی)

در کنار این حلقه‌های فکری، حکواتی‌ها و موسیقی‌دانان نیز جایگاهی محوری داشتند. در قهوه‌خانه‌های سنتی محله‌های قدیمی بیروت، مانند «المرویه»، «البرج»، و حتی تا امروز در «النوفره» دمشق، صندلی چوبی بلند حکواتی کنار دیوار باقی مانده است. او با صدایی رسا داستان‌های «عنتره بن شداد»، «سیف بن ذی یزن» یا حماسه‌های عثمانی را بازگو می‌کرد و حاضران با فریاد «الله!» و ضرب بر میز پاسخ می‌دادند. در گوشه دیگر، نوازندگان عود، قانون و نای، نغمه‌هایی می‌نواختند که گفت‌وگو را نرم‌تر و شاعرانه‌تر می‌کرد. این فضاها، همان‌گونه که در منابع آمده، ترکیبی از مجلس شعر، تماشاخانه و محفل سیاسی بودند، گونه‌ای از فرهنگ شفاهی شهری که هم طبقه متوسط و هم روشنفکران را به یک میز می‌نشاند.

از دهه ۱۹۶۰ به بعد، قهوه‌خانه‌های بیروت به صحنه‌ای برای تبادل اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی بدل شدند. گروه‌های چپ‌گرا، ملی‌گرا و لیبرال، هر یک قهوه‌خانه‌ی خاص خود را داشتند. در گوشه‌ای، نویسندگان روزنامه النهار گرد می‌آمدند؛ در گوشه‌ای دیگر، فعالان فلسطینی و دانشجویان عرب از مقاومت و آزادی سخن می‌گفتند. بدین‌ترتیب، قهوه‌خانه نه‌تنها مکانی برای تفریح، بلکه نخستین میدان آزاد گفت‌وگو و تضارب آرا در جامعه مدرن لبنان بود.

در کنار کارکرد فکری و سیاسی، قهوه‌خانه در لبنان نقشی عمیق در شکل‌دهی به هویت شهری و خاطره جمعی ایفا کرد. چهره‌ی قهوه‌خانه‌های قدیمی بیروت با میزهای چوبی، صدای استکان‌ها و عطر قهوه عربی با هل، بخشی از حافظه‌ی بصری و حسی شهر است. این فضاها، به تعبیر نویسنده لبنانی «یوسف حبیش»، «جایی‌اند که انسان برای نخستین بار خود را در برابر دیگری می‌بیند، نه در مقام دشمن، بلکه هم‌صحبت».

قهوه‌خانه‌های لبنان تا امروز نیز امتداد همان سنت فکری و اجتماعی‌اند. از کافه‌های تاریخی حمرا تا فضاهای مدرن در مارمخائیل و الجمیزه، آنچه پابرجاست روح گفت‌وگو و هم‌نشینی است. فرهنگی که از خانقاه‌های صوفیان یمن آغاز شد، در بازارهای دمشق بالید، و در قهوه‌خانه‌های بیروت به زبان شعر، سیاست و موسیقی درآمد. قهوه، در لبنان، هنوز همان معنا را دارد: نوشیدنیِ بیداری، رفاقت و اندیشه.

خیابان حمرا لبنان

خیابان حمرا: قلب فرهنگی بیروت و نماد جهان عرب

در نیمه دوم قرن بیستم، وقتی جهان عرب میان آرمان‌گرایی و بحران‌های سیاسی در نوسان بود، بیروت پایتخت فرهنگ و آزادی به شمار می‌رفت و خیابان حمرا، تپنده‌ترین نقطه‌ی آن بود. این خیابان از دهه‌ی ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ میلادی، به صحنه‌ی تلاقی اندیشه، شعر، موسیقی و روزنامه‌نگاری بدل شد؛ جایی که فنجان قهوه، بستر بحث‌های سیاسی و تولد آثار ادبی می‌شد.

حمرا از ابتدا خیابانی بورژوایی بود؛ اما به‌زودی قشر فرهنگی لبنان — استادان دانشگاه آمریکایی بیروت، نویسندگان، و دانشجویان — آن را از محدوده‌ی طبقه‌ی مرفه بیرون آوردند و به فضای عمومی تفکر بدل کردند. کافه‌های هورسشو (Horseshoe)، ویمپی (Wimpy)، مودکا (Modca)، کافه دو پاریس، لازاریه، دِپریز و کوپ دُژان هر یک به هویت خاصی شناخته می‌شدند:

در هورسشو شاعران و نویسندگان گرد می‌آمدند؛ جایی که نزار قبانی بخشی از دفتر قالت لی السمراء را نوشت، محمد الماغوط نمایش‌نامه‌هایش را بازخوانی می‌کرد و آدونیس و انسی الحاج در مناظره‌های تند درباره شعر آزاد عربی شرکت می‌کردند.

در ویمپی، پاتوق غسان کنفانی، محمود درویش و فعالان فلسطینی، بحث‌های سیاسی و فکری جریان داشت. اینجا محل شکل‌گیری مقاله‌ها و بیانیه‌هایی بود که روز بعد در الأنوار یا النهار منتشر می‌شد.

مودکا محل دیدار جبران توینی، صلاح ستیطیه، امین نخله و روزنامه‌نگاران لبنانی بود؛ همان‌جا که نخستین طرح‌های تئاتر مدرن عربی و مجلات فرهنگی مطرح شد.

کافه دو پاریس، پاتوق نویسندگان فرانسوی‌زبان و روشنفکران ارمنی و سوری بود که بیروت را پل میان شرق و غرب می‌دانستند.

در این دوره، خیابان حمرا به‌نوعی پاریسِ عربی بدل شد. شب‌هایش با صدای عود و گیتار، و روزهایش با هیاهوی گفت‌وگو در کافه‌ها سپری می‌شد. حضور مداوم نویسندگان تبعیدی از بغداد، دمشق و قاهره، به آن سیمایی بین‌المللی بخشید. بیروت، برخلاف پایتخت‌های بسته‌ی عربی آن زمان، شهری بود که در آن می‌شد آزادانه سخن گفت و نوشت.

اما پشت این شکوه فرهنگی، حمرا میدان سیاست هم بود. در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ میلادی، جنبش‌های چپ‌گرای عربی، ناسیونالیست‌های لبنانی و گروه‌های دانشجویی در همین کافه‌ها ائتلاف می‌کردند. بسیاری از بیانیه‌های روشنفکری علیه استعمار و جنگ ویتنام، از پشت میزهای قهوه‌خانه‌های حمرا نوشته شد. روشنفکران مسیحی و مسلمان، لبنانی و فلسطینی، در فضایی بی‌سابقه کنار هم می‌نشستند. در آن دوران، حمرا نمادی از همزیستی فرقه‌ای و گفت‌وگوی آزاد بود؛ تصویری که بعدها در ادبیات عرب به «روح بیروت» شهرت یافت.

با آغاز جنگ داخلی لبنان در ۱۹۷۵، این روح فرو ریخت. خطوط تماس، قلب بیروت را دو نیم کرد و حمرا در میانه‌ی درگیری‌ها گرفتار شد. بسیاری از کافه‌ها در آتش سوختند یا بسته شدند. الویمپی در نخستین ماه‌های جنگ تعطیل شد، هورسشو بارها هدف تیراندازی قرار گرفت و برخی کافه‌ها به پناهگاه روزنامه‌نگاران و مجروحان تبدیل شدند. نزار قبانی در مقاله‌ای نوشت: «وقتی ویمپی خاموش شد، بخشی از حافظه‌ی ما هم سوخت.» بیروتِ شاعرانه، دیگر مجال سخن نداشت.

پس از پایان جنگ در ۱۹۹۰، تلاش‌هایی برای احیای فرهنگی حمرا صورت گرفت. کافه مزیان (Mezyan)، کافه دِ پراگ (De Prague) و کافه ۶۶ با هدف بازآفرینی آن فضای فکری گشوده شدند. اگرچه این کافه‌ها نتوانستند جای خالی ویمپی و هورسشو را پر کنند، اما به‌نوعی پلی میان گذشته و اکنون ساختند. در دهه‌ی ۲۰۱۰، نسل جدیدی از نویسندگان و موسیقی‌دانان لبنانی — از جمله هلا شهابی، جمال ناجی و گروه‌های موسیقی مستقل — دوباره حمرا را به زیستگاه فرهنگی خود بدل کردند.

امروزه حمرا دیگر همان شکوه دهه‌ی شصت را ندارد، اما خاطره‌ی جمعی لبنان و جهان عرب هنوز در سایه‌ی درختان و بوی قهوه‌ی آن زنده است. هر گوشه از خیابان، داستانی دارد: در پیاده‌روِ هورسشو هنوز شعر نزار قبانی زمزمه می‌شود، در دیوارهای ویمپی ردّ مقاومت مانده، و در صدای ساز نوازندگان خیابانی، پژواک آزادی شنیده می‌شود.

حمرا، در حافظه‌ی فرهنگی خاورمیانه، فقط یک خیابان نیست؛ نمادی از دوران طلایی اندیشه و گفت‌وگو است — جایی که شعر، سیاست و قهوه در هم آمیختند و جهان عرب برای نخستین بار یاد گرفت با کلمه بجنگد، نه با سلاح.

کافه‌های تاریخی لبنان

۱. کافه بن یونس؛ سنت و موفقیت در بیروت

در قلب بیروت، کافه بن یونس از دهه‌ی ۱۹۳۰ آغاز به کار کرد و یکی از معتبرترین نام‌ها در فرهنگ قهوه‌نوشی لبنان است. بنیان‌گذار آن پس از بازگشت از برزیل، روش برشته‌کاری دانه و آسیاب در محل را به لبنان آورد و ظرف سال‌ها برند آن با کیفیت بالا شناخته شد. فضای این کافه همیشه میزبان نویسندگان، هنرمندان و دانشجویان بوده و در دوران جنگ داخلی لبنان، به‌عنوان نمادی از پایداری فرهنگی باقی ماند. امروز بن یونس نه تنها یک کافه، بلکه میراثی از فرهنگ قهوه لبنان است؛ مکانی که نوشیدن قهوه با تجربه‌ای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی همراه شده است.

۲. کافه الروضه؛ نماد نوستالژیک بیروت

کافه الروضه در ساحل کرنیچ بیروت، از دهه‌ی ۱۹۵۰ فعال بوده و به خاطر منظره‌ی دریای مدیترانه، میزهای چوبی قدیمی و فضای خانوادگی‌اش شناخته می‌شود. این کافه برای نسل‌های متعدد بیروتی‌ها محلی برای گفتگو، آرامش و خاطره شده است. حضور روشنفکران، شاعران و خانواده‌ها در الروضه، آن را فراتر از یک کافه معمولی کرده و نقش آن در حفظ هویت شهری و نوستالژی بیروت را برجسته کرده است.

۳. کافه القزاز («Glass Café») در جِمّیْزِه بیروت؛ یکی از کهن‌ترین‌ها

یکی از قدیمی‌ترین کافه‌های بیروت، کافه القزاز است که براساس اسناد در تقریباً سال ۱۹۲۰ تأسیس شده است. این کافه در محله «جِمّیْزِه» (Gouraud Street) واقع بود و طی دهه‌ها میزبان شخصیت‌های سیاسی، شاعران، روشنفکران و مردم عادی بود. در طول جنگ لبنان نیز فعالیت خود را ادامه داد و به نمادی از مقاومت فرهنگی بدل شد. فضای آن با کاشی‌های قدیمی، فضای بستر گفت‌وگو، و تجربه‌ای شهری همراه بود که حافظ خاطره جمعی بیروت است.

۴٫ کافه «ام نهض» (Bayt Em Nazih)؛ خانه‌ای برای خاطره و موسیقی

در محله‌ی حمرا، جایی که هنوز صدای تاریخ در کوچه‌ها شنیده می‌شود، کافه «ام نهض» از دهه‌های میانی قرن بیستم تا امروز به‌عنوان یکی از محبوب‌ترین و قدیمی‌ترین پاتوق‌های فرهنگی بیروت شناخته می‌شود. فضای این کافه، ترکیبی از خانه‌های سنتی لبنانی با سقف‌های بلند و مبلمان چوبی است؛ و نامش از زنی لبنانی الهام گرفته که در میانه‌ی قرن بیستم در همان خانه به مردم غذا و قهوه می‌داد. ام نهض بعدها به یک مرکز فرهنگی زنده بدل شد؛ جایی که موسیقی زنده، نمایش‌های محلی و شب‌های شعر در کنار قهوه عربی برگزار می‌شود. در روزگار بی‌ثباتی اقتصادی لبنان، این کافه نمادی از مقاومت فرهنگی در برابر فراموشی است — پناهگاهی برای نسل جدیدی از هنرمندان و اندیشمندان که میان سنت و معاصر نفس می‌کشند.

۵٫ کافه «۱۹۲۲» (Caffeine 1922)؛ بازمانده‌ی دوران طلایی

در محله‌ی مار الیاس بیروت، کافه «۱۹۲۲» یکی از قدیمی‌ترین نشانه‌های قهوه‌نوشی مدرن در لبنان است. نام این کافه یادگار سال تأسیس نخستین برشته‌خانه‌ی خانوادگی آن است که در همان محله شکل گرفت و به مرور به مکانی عمومی برای دیدار روزنامه‌نگاران و استادان دانشگاه بدل شد. دیوارهای آجری و تزئینات کلاسیک آن، هنوز عطر قهوه‌ی سنتی لبنانی را در خود دارند. کافه ۱۹۲۲ در دهه‌های اخیر بازسازی شد اما توانست هویت تاریخی خود را حفظ کند: قهوه‌ای با دانه‌های برشته‌شده در محل، میزهای ساده و گفت‌وگوهایی که میان نسل‌ها پل می‌زنند. امروزه، حضور آن در کنار کافه‌های مدرن‌تر بیروت، یادآور ریشه‌های فرهنگی قهوه‌خانه‌داری در این کشور است.

۶٫ کافه القزاز (Glass Café)؛ حافظ خاطره‌ی شهر

کافه القزاز که در دهه‌ی ۱۹۲۰ در خیابان گوراودِ محله‌ی جِمّیزه تأسیس شد، یکی از کهن‌ترین و ماندگارترین کافه‌های لبنان به شمار می‌رود. این کافه که نام خود را از پنجره‌های بزرگ و شیشه‌ای‌اش گرفته بود، محل رفت‌وآمد شاعران، سیاست‌مداران و مردم عادی بود. در دوران جنگ داخلی، القزاز همچنان باز ماند — پناهگاهی در دل ویرانی که در آن گفت‌وگو، موسیقی و قهوه ادامه یافت. بسیاری از روزنامه‌نگاران بیروتی از آن با عنوان «موزه‌ی زنده‌ی شهر» یاد می‌کنند، زیرا درون دیوارهای آن، صد سال از تاریخ اجتماعی و فرهنگی لبنان تنیده شده است. بسته‌شدن القزاز در اوایل دهه‌ی ۲۰۱۰، برای مردم بیروت به‌منزله‌ی خداحافظی با بخشی از حافظه‌ی جمعی‌شان بود.

قهوه لبنانی

قهوه لبنانی؛ رایحه‌ای از سنت و ذوق شرقی

در لبنان، قهوه چیزی فراتر از نوشیدنی است؛ نوعی زبان اجتماعی و بیانگر ادب و پیوندهای انسانی است. از روستاهای بقاع تا کوچه‌های بیروت، هیچ دیدار رسمی یا خانوادگی‌ای بدون فنجان قهوه لبنانی کامل نیست. در خانه‌ها، نخستین چیزی که پس از سلام و خوش‌آمدگویی آماده می‌شود، قهوه است. این آیین، نشانه‌ی احترام و صمیمیت است و ردپای آن را می‌توان در فرهنگ مهمان‌نوازی عربی و آداب دیرینه‌ی جبل لبنان یافت.

قهوه لبنانی از نظر طعم و بافت، ترکیبی میان قهوه ترکی و عربی است، اما در شخصیت خود مستقل است. دانه‌های آن معمولاً به‌صورت تیره و آرام برشته می‌شوند تا عطری عمیق اما نه سوخته ایجاد شود. سپس در هاون یا آسیاب دستی تا حدی نرم و ریز می‌شوند که هنگام دم، کف نازکی بر سطح فنجان شکل گیرد. قهوه در ظرفی مسی به نام رَکوه (Rakweh) دم می‌شود؛ ظرفی که نماد حضور آرام و بی‌شتاب قهوه در خانه‌ی لبنانی است.

سه گونه اصلی قهوه در فرهنگ لبنان شناخته می‌شود:

قهوه مُرّه (تلخ) – بدون شکر، ویژه‌ی مجالس رسمی یا سوگواری، که نشانه‌ی احترام و وقار است.

قهوه وسط – با کمی شکر، رایج‌ترین نوع برای نشست‌های روزمره و گفتگوهای دوستانه.

قهوه حلوه (شیرین) – شیرین و ملایم، مخصوص جشن‌ها و مناسبت‌های شادی.

اما تفاوت فقط در مزه نیست؛ هر فنجان قهوه حامل معناست. در بسیاری از مناطق لبنان، نوع قهوه نشانه‌ی حال و نیت میزبان است؛ در عزا، تلخ سرو می‌شود، در دیدارهای عاشقانه یا صلح، وسط، و در جشن‌ها، حلوه. حتی طرز ریختن قهوه — از دست راست و با احترام به بزرگ‌تر — بخشی از اخلاق فرهنگی لبنانی است.

در محافل قدیمی، وقتی میزبان قهوه می‌ریزد و مهمان فنجانش را برمی‌گرداند، معنایش پایان گفتگوست. همین ظرایف سبب شده قهوه در لبنان زبان غیرگفتاری ادب و ارتباط اجتماعی باشد. از دلّه‌ی کوچک خانه‌های دهکده تا ماشین‌های مدرن اسپرسو در خیابان حمرا، قهوه در لبنان همان معنای نخستین خود را حفظ کرده: نشانه‌ی پیوند، وقار و لحظه‌ای مکث میان شتاب جهان.

قهوه سفید؛ نوآوری لبنانی با روح آرامش

در میان تمام انواع قهوه‌ی عربی، تنها لبنان است که نوشیدنی‌ای به نام قهوه سفید (قهوه بَیضا) را در فرهنگ خود دارد؛ اختراعی بومی که برخلاف تصور، اصلاً قهوه نیست. این نوشیدنی از آب داغ، چند قطره گلاب و کمی شکر یا عسل تهیه می‌شود و ریشه‌اش به مناطق کوهستانی جبل عامل و جنوب لبنان بازمی‌گردد.

در روایت‌های محلی آمده است که قهوه سفید ابتدا به‌عنوان جایگزینی سبک و آرامش‌بخش برای قهوه‌ی معمولی در پایان غذا سرو می‌شده؛ نوشیدنی‌ای برای آرام کردن معده و قلب. مردم جنوب لبنان می‌گفتند: «قهوه سفید نه برای بیدار شدن، بلکه برای آرام گرفتن است.»

با گذر زمان، قهوه سفید وارد کافه‌های بیروت شد و به‌ویژه در دهه‌ی ۱۹۶۰ در محافل روشنفکری محبوب گردید؛ نمادی از سادگی، لطافت و مراقبه‌ی شرقی در برابر شتاب مدرن. در برخی کافه‌های حمرا و الجمیّزه هنوز فنجان‌های کوچک قهوه سفید همراه با شیرینی‌های سنتی مانند معمول یا غریبه سرو می‌شود.

نکته‌ی جالب آن است که قهوه سفید نه‌تنها یک نوآوری نوشیدنی، بلکه بازتاب فلسفه‌ی لبنانی زندگی است — میانه‌روی، ظرافت و میل به تعادل. در جامعه‌ای که قهوه تلخ نشانه‌ی وقار و جدیت است، قهوه سفید چهره‌ی نرم‌تر همان فرهنگ را نشان می‌دهد: آرامش، عطرافشانی و گشودگی.

امروزه در بسیاری از کافه‌های مدرن لبنان، قهوه سفید با تغییرات جدیدی مانند افزودن عسل طبیعی یا گلاب دم‌کرده عرضه می‌شود، اما ماهیتش همان است: نوشیدنی‌ای که با هر جرعه، دعوت به درنگ، تأمل و گفتگو می‌کند.

قهوه در آیین‌ها و مناسبات اجتماعی لبنان

قهوه در لبنان واجد کارکردهایی فراتر از سِرو یک نوشیدنی روزمره است: این نوشیدنی بخشی از معماری مناسبات اجتماعی است که قواعد، رمزها و آدابش نسل‌به‌نسل منتقل شده‌اند. در مراسم عروسی، قهوه اغلب پیش از آغاز مهمانی یا هنگام استقبال از میهمانان، به‌عنوان اعلام صلح و احترام ارائه می‌شود؛ میزبان با دقت از «دله» قهوه می‌ریزد و با پرسشِ ساده «تلخ باشه یا شیرین؟» پیوند اجتماعی را می‌سنجد. در آیین‌های سوگواری، قهوه مُرّه (تلخ) نمادی از اندوه و سکوت است: پذیراییِ تلخ نشان احترام و همدردی‌ای است که به زبان طعم بیان می‌شود. در ملاقات‌های روزمره نیز ترتیب سرو قهوه معنا دارد — ابتدا به بزرگ‌تر یا مهمان ارجاع می‌شود و سپس به دیگران؛ بازگرداندن فنجان به میز، علامت پایان گفتگو و رفتن به موضوعی دیگر است.

در برخی مناطق لبنان رسمِ «قهوه‌خوانی» یا خواندن فال از ته فنجان (مطابق سنت‌ عامیانه‌ی منطقه) هنوز دیده می‌شود؛ پس از نوشیدن، ته‌نشینِ قهوه تفسیر و سخنانی گفته می‌شود که اگرچه رسمی نیست، اما در دایره‌ی محافل محلی حافظ پیوندهای انسانی است. همچنین بسیاری از آدابِ پذیرایی — از انتخاب میزان شکر تا تعداد دفعات جوشاندن قهوه برای پدید آوردن «وجه» — به‌عنوان کنش‌هایی آیینی عمل می‌کنند که جایگاهِ میزبان، احترام او به مهمان و نوع مناسبت را اعلام می‌کنند. این شبکه آداب و نشانه‌ها قهوه را به «زبان بی‌کلامِ» گفت‌وگو بدل کرده است، زبانی که خواندن و فهم آن برای زیستِ اجتماعیِ لبنانی الزامی است.

جنگ داخلی لبنان

تحول قهوه‌خانه‌ها پس از جنگ داخلی لبنان

جنگ داخلی (۱۹۷۵–۱۹۹۰) ضربه‌ای عمیق به شبکه قهوه‌خانه‌ها و زندگی شهری بیروت زد: بسیاری از کافه‌های تاریخی و محله‌ها آسیب دیدند، جریان نیروی انسانی فرهنگی پراکنده شد و فضای عمومی گفت‌وگو قطع شد. اما بازسازی پساجنگ، فرصتی برای بازاندیشی و نوسازی نیز فراهم آورد. در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، بازسازی محلاتی چون حمرا و جمی‌زه همراه شد با ظهور کافه‌های جدیدی که تلاش کردند میان سنت و سبکِ بین‌المللی تعادل برقرار کنند؛ برخی کافه‌ها با بازآفرینی دکورهای قدیمی و تمرکز بر نسخ سنتی قهوه، حافظه جمعی را احیا کردند، و برخی دیگر با الهام از موج جهانی کافه‌های تخصصی (specialty coffee) رویکردی مدرن و کسب‌وکارمحور اتخاذ کردند.

این تحول دو پیامد مهم داشت: نخست، حفظِ میراثِ مکان‌هایی که جان سالم به در برده بودند — از طریق بازسازی فیزیکی و احیای برنامه‌های فرهنگی — و دوم، تولدِ بازار جدیدی که قهوه را هم به‌عنوان کالا و هم به‌عنوان تجربه فرهنگی عرضه می‌کرد. تنش بین «تجاری‌سازی» و «حفظِ اصالت»، ویژگی شاخصِ میدانِ کافه‌داری پسا‌جنگ است: برخی فضاها تجاری شده‌اند و بیش از پیش به تجربه عکاسی و مصرف نمایش‌محور نزدیک شده‌اند، و در سوی مقابل، کافه‌هایی به‌صورت خودآگاهانه روی برنامه‌های ادبی، موسیقایی و گفت‌وگو سرمایه‌گذاری می‌کنند تا میراث گفت‌وگویی بیروت را زنده نگه دارند. این پویشِ دوگانه هنوز در هویت شهری معاصر لبنان نقش‌آفرینی می‌کند.

نتیجه‌گیری: قهوه به‌عنوان حافظه فرهنگی لبنان

مسیرِ قهوه در لبنان — از خانقاه‌های صوفیان و منازعات فقهی تا قهوه‌خانه‌های دمشق، حمرا و کافه‌های معاصر بیروت — روایتِ یک پیوند مداوم میان طعم، مکان و حافظه است. قهوه در لبنان نه‌فقط کالایی مصرفی، که «حاملِ معنی» است: زبانِ بی‌کلمه‌ای که آدابِ پذیرایی، رسمِ مهمان‌نوازی، و قواعدِ همزیستی شهری را منتقل می‌کند.

این میراث فرهنگی چندوجهی همواره در برابر فشارهای زمان مقاومت کرده است: فتوای ممنوعیت، محاصره‌های جنگی، و موج‌های تجاری‌سازی نتوانسته‌اند قهوه را از نقشِ بنیادی‌اش در شکل‌دهیِ هویتِ شهریِ لبنان جدا کنند. آنچه امروز در کافه‌های بن‌یونس، الروضه، مزیان یا میزهای کوچکِ یک محله‌ی دورافتاده دیده می‌شود، تداومِ همان سنتِ گفت‌وگو و بیداری است — پیوندی که فنجان را به ابزارِ مدنی و مکانِ کلامی تبدیل می‌کند.

بنابراین وقتی درباره‌ی قهوه در لبنان سخن می‌گوییم، در واقع درباره‌ی «حافظه‌ی جمعی»ِ یک جامعه سخن گفته‌ایم؛ حافظه‌ای که با هر فنجان تازه تازه می‌شود، با هر میز گفت‌وگو شکل می‌گیرد و با هر نسل، معنایی نو می‌یابد.

رفتار اجتماعیسیاسی اجتماعیلبنانفرهنگ
۳
۱
Alireza Nematollahi
Alireza Nematollahi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید