پاييز فصل خزان فصل زيبايي هاي بيكران
پاییز را دوست دارم…
بخاطر غریب و بی صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش
بخاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران های پاییزی
بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام
بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
دوستت دارم پاييز
پاییزی دیگر از راه رسید پاییزی با همه ی ابرهای تیره اش که کشیده میشود روی آبی آسمان.
پاييز خود انبوهی است از حرف ها، حس ها و زيبايي هاي بي پايان ... پاييز بيانگر هزاران رنگ و بوست . ميخواهم زير باران هايش خيس شوم ميخواهم بوي خاك باران خورده اش را با تمام وجودم حس كنم ميخواهم آز اد شوم از اين قفس قفس تاريك و از اين هواي مسموم ميخواهم ....
آری پاییز خود انبوهی است از واژه ها واژه هايي كه هيچ كس نتواند زيبايي بي پايان آن را توصيف كند حتي در عالم خيال.پاييز را نميتوان توصيف كرد زيرا پاييز را بايد با گوشت و پوست خود حس کنیم .
پاییز را باید نفس کشید؛ پاییز را باید لمس کرد پاييز را بايد با تمام وجود حس كرد پاييز را…
پاييز يكي از زيبا ترين هاست در اين فصل ميتوان تلاطم بي مانند مرگ و زندگي را با تمام وجود حس كرد برگ ها ميميرند و باران مي آيد و باران نشان گر حياتي دوباره است. در جاي جاي اين فصل زندگي در جريان است.