علیرضا
علیرضا
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

بازگشت همه به سوی نوشتن است

بازگشت به ویرگول بعد از 4 ماه.

داشتم فکر می‌کردم چی بنویسم. از کجا شروع کنم و به کجا برم. اجازه بدید سخت‌گیری‌های این مدلی رو کم کنم. بزاید فقط در مورد یک تغییر جدی بنویسم.

شاید مهم‌ترین اتفاق از آخرین نوشته تا الان جدی‌تر فکر کردن به مهاجرت باشه. نه به معنای اینکه قبلا نبود. فکر میکنم همیشه ته ذهنم بوده. شاید مهم‌ترین فرق این باشه که تو لیست اولویت‌هام اومده جلوتر. از این شرایط که "حالا اگه شرایط رفتن جور شد خوبه"، به سمت "رفتن به هر شکل و هر کجا" نزدیک‌تر شده.

ولی خوب چطوری رفتن و کجا رفتن یه بحثه. اینکه اگه رفتی از این کشور میخوای چه کنی؟ منظورم مشخصا بحث کاره. میخوای چه کاری داشته باشی.

نظر یه دوستی اینه که ما شرایطمون اینقدر بده که هر طور شده برو. هر کاری هم شد بگیر. مهم نیست دوستش داشته باشی یا نه. مهم نیست بری یه رشته‌ای رو بخونی که دوستش نداری. مهم اینه که بری و آزاد شی.

تا الان چند تا کارآموزی رفتم، 4 ماه با یه استارتاپ همکاری داشتم و الان هم که سربازی رو دارم تو مرکز رشد دانشگاه میگذرونم. تو همه اینها بیشتر کارهایی که باید انجام میشده رو دوست نداشتم. اینکه شده تحملوشن کنم کوتاه‌مدت بودنشون بوده.حالا تصور اینکه محیط زیستت رو عوض کنی و باز بخوای کاری رو انجام بدی که دوستش نداری برام رنج‌آوره.

راه حل چیه؟ مثل اسب کار کردن. به هر حال هر خواسته‌ای هزینه‌ای دارد.

ایا موفق میشوم مثل اسب کار کنم؟

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید