استخوان زیر آفتاب، یک رمان اتوبیوگرافی با شیوة روایت غیرخطی است از شخصیتی تخیلی که مهندس پنجاهسالة ایرلندی است؛ او سرپرست خانوادهای چهار نفره است: همسرش مِرید، دخترش اگنس و پسرش دارا. همین مهندس بودن یکی از دلایل انتخاب کتاب توسط من برای ترجمه بود. رمان حالت دژاوویی دارد؛ مرد با دیدن هر چیزی به خاطرات قدیمی فرو میرود. به چنین نحوة روایتی «جریان سیال ذهن» میگویند؛ شبیه به فیلم توتفرنگیهای وحشی (اینگمار برگمن، 1957) و به همینخاطر، شاید در دستة ادبیات مدرن قرار گیرد.
آشپزخانه نقش مهمی در این رمان دارد؛ مثل فیلم ساعتها (2002) ساخته استیون دالِری برمبنای رمان خانم دالووی اثر ویرجینیا وولف. نویسنده در این رمان لحن خاصی را در پیش گرفته که ابتدا عجیب است و سپس عادی میشود.
در بخشی از کتاب آمده است: «نیمههای ماه مارس بود؛ اخباری منتشر شد مبنی بر فراگیر شدن عفونت ویروسی. تمام شهر تهوع گرفته بودند... درست عین فیلمهای درجة دو (B-Movie) آخرالزمانی. بیمارستانها گزارشی از افزایش مراجعهکنندگانی داشتند با علائم یکسانی مثل دلپیچه، استفراغ و اسهال. ابتدا فکرها رفت سمت مسمویت غذایی. بررسیهای بیشتر نشان داد بیماران از الگوی جغرافیایی خاصی تبعیت نمیکنند. پس عامل بیماری هر چه بود، در سطح شهر منتشر شده بود. یکی از نتیجهگیریهای اولیه آلودگی آب با باکتری کُلیفورم کریپتوس پوریدیوم بود؛ یک انگل ویروسی که در مدفوع انسان وجود دارد. مهندسان شهر داشتند چه غلطی میکردند؟»
استخوان زیر آفتاب در 200 صفحه منتشر شده و از نشر ورا قابل تهیه است.