وقتی نوبت به فرصت های شغلی شما می رسد، با دو دسته از باورها سر و کار دارید: باورها در مورد جهان و باورهایی در مورد پتانسیل های خود. برای اینکه یک گزینه شغلی واجد شرایط جعبه واقعیت شما باشد، پتانسیل شما در آن حوزه شغلی باید با نیازمندی عینی دستیابی به موفقیت در آن زمینه اندازه گیری شود.
احتمالاً در ارزیابی دقیق هر دو طرف این مقایسه بد هستیم.
نمیدانم در مورد دشواری مسیر شغلی چگونه فکر میکنید، اما در تجربه من، مردم اغلب آن را اینگونه میبینند:
مشاغل سنتی وجود دارد - مواردی مانند پزشکی یا حقوق یا تدریس یا نردبان شرکتی و غیره - و این مشاغل مسیرهای مشخص و قابل پیش بینی دارند. اگر به اندازه کافی باهوش باشید و سخت کار کنید، در نهایت در موقعیتی موفق و پایدار قرار خواهید گرفت.
سپس مشاغل کمتر سنتی وجود دارد ( هنر، کارآفرینی، کار غیرانتفاعی، سیاست، و غیره ) و اینها بسیار محیط غیر ساختار یافته ای دارند. موفقیت و ثبات تضمینی نیست، و برای رسیدن به ارتفاعات عالی، یا یک بازی بلیت بخت آزمایی، یک بازی بخت آزمایی ژنتیکی، استعداد ذاتی یا ترکیبی از این دو است.
اینها مفروضات کاملاً منطقی هستند. عقل متعارف بزرگ و چاق ممکن است ابتدا نقاب یکی از باورهایتان را بردارید و والدین یا دوستانتان یا مربی شغلی دانشگاهتان را پیدا کنید – اما اگر ادامه دهید و صورت آنها را بکشید، معمولاً خواهید دید که این یک نقاب و حکمت متعارف است. آیا پشت آن یک تصور کلی، یک نظر مشترک، آماری که اغلب به آن استناد میشود پنهان شده است؟( که هیچکدام از آنها واقعاً توسط شما تأیید نشدهاند، اما همه آنها توسط جامعه به عنوان امری حتمی تلقی میشوند)
دنیای امروزی در هر دهه تغییرات چشمگیری را تجربه می کند، که معمولاً عقل متعارف را به شدت منسوخ می کند. اما ما برای دنیای باستانیتری طراحی شدهایم که تقریباً هیچ چیز تغییر نکرده است، بنابراین همه ما مانند افرادی که تنها از دیگران تقلید میکنند، استدلال میکنیم و خرد متعارف را معادل حقیقت میدانیم.
این مشکلات سپس به نحوه نگرش ما به پتانسیل خود گسترش می یابد. هنگامی که تأثیر استعداد ذاتی را بر نحوه عملکرد افراد در حرفه خود بیش از حد ارزیابی می کنید - و همچنین استعداد و سطح مهارت را با هم ترکیب می کنید - باعث نمی شود احساس خوبی در مورد شانس خود در بسیاری از مسیرها داشته باشید. از آنجایی که ما مسیر مشاغل سنتی را بهتر درک می کنیم، کمتر مستعد انجام این کار با آنها هستیم. یک دانشجوی سال اول پزشکی به یک جراح مجرب در محل کار مراجعه می کند و فکر می کند: "من می توانم یک روز به آنجا برسم - فقط باید حدود 20 سال کار سخت انجام دهم." اما وقتی یک هنرمند جوان یا کارآفرین یا مهندس نرم افزار به معادل جراح باتجربه در رشته خود نگاه می کند، احتمال بیشتری دارد که فکر کند، "وای ببین چقدر آنها با استعداد هستند - من به این خوبی نزدیک نیستم" و ناامید شود. تصور رایج دیگری نیز وجود دارد، این که افرادی که در مشاغل غیرسنتی پیشرفت می کنند، در برخی مواقع "وقفه های بزرگ" داشتند و من افراد زیادی را نمی شناسم که بخواهند شغل خود را در ابتدا به خطر بیندازند و این وقفه را تجربه کنند.
اینها تنها چند نمونه از توهمات و تصورات نادرستی است که ما در مورد چگونگی اتفاقات شغلی بزرگ داریم که با درنظر گرفتن آنها بخش اعظمی از ناامیدی ما رفع میشود.
در قسمت بعد به طور دقیق تر اشاره میکنیم که چه طور به رویکردی دقیق برای خود برسید. چرا که رسیدن به این رویکرد به شما کمک می کند از اکثر افراد که از خرد رایج برای تصمیمات خود استفاده میکنند جلو تر باشید.