دنیا محل گذر است...
شروعی عرفانی به نظر میرسد اما اگر کمی هوشیار باشید تا لحظاتی دیگر خواهید فهمید که از طنز ترین جمله های امروزِ ماست!
اگر حتی به اندازه چند روز با من بوده باشید، خواهید دانست که در زندگی ام "فن" هیچ احدالناسی نبوده ام و این یعنی حاشیه هایی که این ملتِ "ذی فن" درگیرش میشوند (بخوانید برای خود میسازند) برایم کوچک ترین جذابیتی ندارد. و اگر نبود تحلیل تکراری فلانی، مبنی بر وجود انگیزه های مالی و تبلیغاتی در دوستی ها و دشمنی های این قومِ ذی فن، هرگز خبر رابطه مهراد جم با دنیا جهانبخت (آره آره همون...) به گوشم نمیرسید.
حس کنجکاوی مرا بِدان وا داشت تا سری به پیج این دو بزرگوار بزنم و از کامنت های ملت همیشه حاضر در صحنه بهره ببرم. البته بعد از دیدن عکس های پروفایل، به پیج جنس نر اکتفا نموده و حس کنجکاوی خود را در همان محدوده ارضا کردم تا کارم به ارضای دیگر غرایز انسانی کشیده نشود!
نکته اولی که نظرم را جلب کرد، تعداد و واکنش های فن پیج های جنس نر بود که حقیقتا حیرت آور است! یعنی اگر مثل منی به تعداد فن پیچ های شخصِ مذکور، فالور داشت؛ روزی ده تا تبلیغ "انواع شلوار فقط 69 تومن" و "دعا نویسی برای نشکستن ناخن بعد از لاک زدن " استوری میکرد! و اگر مثل منی، بعد از وارد رابطه شدنش با یک نفر، شاهد این سطح از افسردگی و تلاش برای خودکشی بنی بشر میبود... واقعا نمیدانم چه کار میکرد! البته باید بگویم، این سطح از روحیهی حق خواهی و مطالبه گری که در جوانان این مرز و بوم وجود دارد، تحسین برانگیز است. همهی آن فن پیج ها عزم خود را جزم کرده بودند تا با به هم زدن این رابطه، حق پایمال شده خود را بازستانده و نگذارند ذره ای از حمایت هایشان در راه کسی خرج شده باشد که با فلانی رل زده! درود کورش بر شما جوانان آریایی که در شناخت حقوق و نیاز های خود بی همتایید... .
در ادامه شاهد تلاش دلسوزانه و مادرانهی پدارنِ فرهنگِ ایران، برای جا انداختن مسئله "زندگی شخصی هر کسی مربوط به خود اوست" در طی متن هایی طویل و ستودنی بودم که اشک هر جنبنده ای را در میآورد. همین شما، بله! خود شما! تا کی میخواهید با سرک کشیدن در زندگی بقیه و نظر دادن در مورد شخصی ترین مسائلشان کامشان را تلخ کنید؟ البته باید پذیرفت اینکه بعضی شخصی ترین لحظات زندگی خود را که به شخصه از تصور آنها خجالت میکشم، در عمومی ترین جای ممکن یعنی اینستاگرام منتشر میکنند، در تحریک این قوم عقب مانده و فاقد ذرهای درک از زندگی در قرن بیست و یکم، برای نظر دادن بی تاثیر نیست.
جا دارد در این میان، به مجموعه کامنت های بزرگواری به صورت مستقیم اشاره کنم. او که به وضوح علاقه عمیقی به مطالعه تاریخ و تحلیل آن داشت، رابطه های اشخاص مذکور از ابتدا تا همین چند دقیقه پیش را، موشکافانه بررسی کرده و با ارائه چند گزینهی احتمالی برای آیندهی این رابطه، نظر خود را در پایان یافتن این رابطه با دعوا و الفاظ رکیک و روسری و... تا چند ماه آینده اعلام کرد. او که انتظار میرود بعد از دریافت دیپلم و دریافت مجوز برای ثبت نام در دانشگاه، در یکی از رشته های تاریخ تحلیلی یا علوم سیاسی پژوهش های خود را ادامه دهد، سخنان خود را این گونه پایان داد:
من ... هستم 15 ساله از... . هرکی با این رمان هایی که نوشتم موافقه یا لایک کنه یا بیاد دایرکت... تمام.
از تلاش های عده ای مزاحم که سعی داشتند با خوشمزگی و جمع کردن لایک، کامنت خود را به صدر لیست نزدیک کنند و از این طریق چندی به فالوور های خود اضافه کنند میگذرم. چرا که قشر محدودی هستند و بی انصافی ست که بگوییم همه همین قصد را دارند. احتمالا اشخاص جدیدالرابطه، فراموش کرده بودند که کامنت پست را ببندند یا از وجود همچین گروهی غافل مانده اند. مگر اینکه باز عده ای بدبین و منفی باف بیایند بگویند: "دیگر فقط وارد رابطه شدن و پایان دادن به آن در جذب مخاطب اثر زیادی ندارد. باید اجازه دهی آنها در زندگی تو دخالت کنند و حتی احساس کنند تو بازخورد آنها را دریافت کرده ای و اکنون همه دغدغه ات این است چگونه با این همه نظر منفی رو به رو شویی. اگر زیر پست تو بشود جایی که افراد میتوانند در آن مخاطب پیدا کنند طبعا خود تو هم مخاطب پیدا خواهی کرد! حال بگذار این افراد در حال توهین به تو و دخالت در رابطه ات باشند. حتی بگذار بعد از مدتی بیایند به تو گوش زد کنند که از همان اول گفته بودم این رابطه پایدار نیست! تو پولت را در بیاور!" می خواهند برای همه چیز دلیل بتراشند. اینها همان هایی هستند که همواره توهم دشمن دارند. اه! از اینکه اوقات خود و شما را با اشاره به این خشک مذهب ها مکدر نمودم عذرخواهم.
نامربوط و بدجاست، اما میخواهم گریزی بزنم به یک داستان. روزگاری شخص نسبتا لات و اوباش اما اهل دلی بود میرعباس نام. او را پرسیدند: چگونه است که تو میگویی امامانت عصمتی داشته اند که نه تنها گناه نمیکردند، بلکه به گناه فکر هم نمیکردند؟ مگر میشود آدمی به گناه فکر هم نکند؟ وی پاسخ داد: تاکنون شده به سرت بزند مدفوع بخوری؟ دیگر در تاریخ نقل نشده که سوال کننده پاسخی داد یا نه اما طبق شواهدی، میرعباس تا پایان عمر خود مورد سوال واقع نشد : )))
منظور اینکه بعضا در حرف های ساده ی قشری که آنها را عوام مینامیم، سخنانی عمیق و قابل تامل دیده میشود که ارزش خواندن پیدا میکند. البته بعضا! قصد داشتم این نوشته را با لحنی جدی تر و مبسوط تر و در پی تحلیل همین نظرات بگذارنم، اما بعد دیدم بهتر است شیرینی درک عمق این نظرات را به خودتان بسپارم. فقط دو مورد از آنها قابل انتشار است! خواندن و پیدا کردن بقیه به عهده خودتان!
در پایان به چند کامنت منتخب جهت شادی اشاره میکنم و عرضم تمام:
و پر تکرار ترین کامنت... نخون! اول حدسش بزن:
.
.
.
.
.
و میرسیم به بهترینِ کامنت ها که بعد از خواندنش تا ساعت ها به خاک میغلطیدم...
دنیا محل گذر است...