«با ورود تلگراف به ایران، دوره حرف مُفت زدن تمام شد». این گزاره، ادعای اصلی نوشته اخیر دکتر امیر ناظمی است (1). استدلالش هم این است که به دلیل محاسبه هزینه ارسال تلگراف، بر مبنای تعداد کلمه، مردم سعی می کردند مقصود خود را در کوتاه ترین جمله، با سادهترین کلمات بنویسند. چنین رفتاری به تدریج به ادبیات و گویش روزمره مردم نیز تسرّی پیدا کرد و زبان نوشتاری و گفتاری از مطولگویی و جملات تکلفآمیز دوره قاجار رهایی یافت.
واقعیت این است که فناوریهای جایگزین تلگراف بهویژه اینترنت در عصر ما، فرصتی برای افکار منزوی پیشادیجیتال فراهم آورده تا آزادانه نظرات و آرای متنوع و گاهی متضاد خود را منتشر کنند. فارغ از اینکه فرم گفتاری/ نوشتاری سخن ساده یا پیچیده باشد، چنانکه مدّنظر دکتر ناظمی است، اکنون همه کاربران عصر دیجیتال به مدد یک گوشی موبایل، تبدیل به تولیدگران محتوا شدهاند. محتوایی که هیچ نظارتی بر آنها نیست و گاهی مشحون از پُرگویی، و قضاوتهای نادرست باشد. از این رو می توان ادعا کرد که عارضه قدیمی، با قدرت و شدت بیشتری به زبان و زندگی ما بازگشته است.
از همینرو افرادی مانند دکتر یوسف اباذری، استاد جامعه شناسی در دانشگاه تهران (در سخنرانی اخیرش(2)) معتقدند فناوریهای دیجیتال مانند وبلاگها و شبکههای اجتماعی (فیسبوک،اینستاگرام و ...) به عنوان «مظاهر نئولیبرالیسم»، مُفتگویی (نقل به مضمون) را به طرز گستردهای رواج دادهاند.
انقلاب اطلاعات/ دیجیتال با تحولات فکری نیمه دوم قرن بیستم موسوم به دوره پست مدرنیسم همزمان بوده است. از دید قائلان به این مکتب فکری، زمانه استیلای بلامنازع فراروایتها سپری شده و عرصه زندگی بشر صحنه رونق خردهروایتهای متکثر و متنوع شده است. از همین رو به لحاظ نظری هیچ «فراروایت مسلطی» وجود ندارد (3).
اگر از این زاویه به عصر حاضر بنگریم خواهیم دید به مدد فناوریهای دیجیتال، هر کسی در گوشه ای از دنیای مجازی، با چهارپایهای زیرپا و بلندگویی در دست، در حال انتشار خُردهروایتی است که خود تولیدکننده آن است.
بحثهای جدی مربوط به نسبت میان حقیقت و تکثرگرایی (پلورالیسم) در ایران با نظرات دکتر سروش به ویژه در مقاله «صراطهای مستقیم» (4) شروع شد. پایه اصلی این نظریه عمدتاً پارادایم تفسیرگرایی و رویکرد نسبیگرایی است. در این پارادایم، معرفت بشری حاصل تجربه زیسته اوست. واقعیت امری ذهنی و متغیر از فردی به فرد دیگر است. زیرا درک آن متأثر از حواس بشر است. از اینرو به تعداد افراد، واقعیت برساخته وجود دارد (6). به همین دلیل از منظر تفسیرگرایانی مانند دکتر سروش، حقیقت، چندضلعی و متکثر است. در حالیکه از دیدگاه منتقدان، تکثرگرایی باطل است و حقیقت یکی است (5).گرچه محور مباحث در نظریات فوق، زمینه دینی دارد اما قابل تعمیم به حوزههای معرفتی دیگر است.
از اینرو می توان گفت بر مبنای نگاه تفسیری به زندگی، هر یک از خردهروایتهای بشری، مانند کنش کاربران فضای مجازی در یک موضوع مشترک، به نوعی بازنمایی واقعیت هستند. واقعیتی متکثر و متنوع. بنابراین اگر فارغ از فرم، در سطح محتوا سخن بگوئیم گزاره «دوره حرف مُفت با فناوری تلگراف پایان یافت» چندان با واقعیت عصر دیجیتال همخوانی ندارد. پذیرفتن آن مستلزم نفی نگاه نسبی به واقعیت و اعتقاد به یک «حقیقت» و یک «روایت غالب» است. آیا کسی دسترسی ویژهای به واقعیت دارد؟ آیا کسی می تواند ادعا کند تنها روایت او حقیقی و درست است؟و بقیه حرف مُفت می زنند؟
با توجه به آنچه گفته شد پاسخ به این پرسش چندان ساده نیست. اما شاید بتوان گفت در عصر رسانههای متنوع و پرُبسامد دیجیتال، درستی یک گزاره را نه محتوای آن، بلکه تعداد مخاطبانش تعیین می کند. برای این منظور کافی است نگاهی به شبکههای اجتماعی بیندازیم. مخاطبان اهالی فرهنگ و هنر چقدرند و مخاطبان سلبریتیها چقدر؟ دامنه اثر و نفوذ کلام کدامیک بیشتر است؟ آیا هشتگهای(#) پیروز در شبکههای اجتماعی، منطقیترین یا درستترین ادعا را نمایندگی می کنند؟ کافی است هواداران یک سلبریتی یا یک قدرت پنهان، موضوعی را به هشتگ برتر تبدیل کند تا «روایتی» بیشتر به چشم آید.
(2) https://t.me/sokhanranihaa/19042
(3) ویکیپدیای فارسی به نقل از:
Connor, Steven (1987) Postmodern Culture: An introduction to Theories of the Contemporary. Oxford:Blackwell:32
(4) مقاله صراط های مستقیم (اینجا)
(5) نمونهای از نقد آرای دکتر سروش را اینجا ببینید.
(6) بیشتر اینجا
مطالب بیشتر در کانال نوآوری دیجیتال