::
اول از همه بگویم: نوشتن نظم دادن به فکر است. فکر کردن با صدای بلند. تا با صدای بلند فکر نکنیم نمی توانیم دنیای خود را بسازیم. اگر درس و کار بگذارد دوست دارم همیشه بنویسم. بیشتر از پیشهام، از نوشتن لذت می برم. نوشتن برای من یک چالش مداوم است. بارها مطلبی را ویرایش می کنم. وسواس دارم در استخدام کلمات. ...
برویم سر اصل مطلب...
کی من وبلاگنویس شدم؟
:: سرباز بودم. اینترنت تازه وارد ایران شده بود. بعضی روزها می رفتم کتابخانه مرکزی آستان قدس. کنار حرم امام رضا. سایت یاهو را باز می کردم و در لینکهای داخلیاش سرگرم می شدم. نوعی وروق زدن محض. هر نیم ساعت، 300 تومان بود. آشنائیام با اینترنت در همین حد بود. حتی بلد نبودم به خوبی با اینترنت اکسپلورر کار کنم.
یکی دو سال بعد. کنار میدون انقلاب. خوابگاه دانشجویان ارشد دانشگاه تربیت مدرس. واحد ۳. یک شب، گپهای بعد از سیرمونی شام بود ظاهراً. هر کسی چیزی میگفت. وسط حرفها، امیر، که ارشد مواد می خواند، حرف از امکان رایگانی در اینترنت داد که می توان در آن مطلب نوشت تا دیگران بخوانند و نظر دهند. این اولین آشنائیام با «وبلاگ» بود. پیشتر از آن تلاش کرده بودم با امکانات سایت یاهو (مثلgeocities.yahoo ) یک پیج شخصی بسازم. اما چندان کاربرپسند و دلچسب نبود. در حد همان سالها.
روز بعد، بعد از کلاس، رفتم سالن کامپیوتر در زیرزمین دانشکده علوم انسانی. اولین وبلاگم را در پرشینبلاگ/داتکام ساختم. گاهی جستهوگریخته روی آن مطلب می نوشتم. اما پس از اتمام درس، وبلاگنویسی را جدیتر ادامه دادم.
گذاشتن مطلب واقعاً سخت بود. هنوز سایتی در داخل کشور برای آپلود تصویر و فایل نداشتیم. مجبور بودیم عکسها را روی سایتهای خارجی مثل تینیپیک آپلود کنیم و لینکش را در وبلاگ بگذاریم. اینگونه سایتها هم مرتب رصد و فیلتر می شدند. بعد از یک هفته می دیدی که تصویر حذف و وسط مطلب وبلاگت خالی شده! چند سال بعد، سایت پیکوفایل توسط گروه بلاگاسکای راه افتاد و این دغدغه کشنده ما رفع شد. این همه ماجرا نبود. سرعت اینترنت پائین بود و عموماً با دیالآپ وصل می شدیم. گاهی وسط ارسال مطلب وبلاگ، ناگهان اینترنت قطع می شد و زحمت شخص از دست می رفت.
در این میان، خواننده جدی برخی وبلاگها بودم. وبلاگهایی مثل حاجیواشنگتن. حاجی کنزینگتون، الپ، کلاشینکف، و ... اینها فقط یادم مانده! آن سالها تا پیش از 1388، در وبلاگستان فارسی هم رونق بود هم صفا! وبلاگنویسی سخت، ولی شیرین بود!
سال 1388 نقطه عطفی بود در وبلاگستان فارسی. یکی دو سال پیش از آن پلتفرمهای وبلاگ خارجی مانند بلاگر مسدود شده بودند. با اتفاقات سال 1388 حساسیت روی مطالب وبلاگها زیاد شد. از اینرو بسیاری از وبلاگهای روی بلاگفا و پرشین بلاگ مسدود شدند. وبلاگ اصلی من، که بیشتر اجتماعی بود، هم، در همین اوضاع به یکباره مسدود شد و به فنا رفت! بی هیچ تذکری یا ذکر علتی. پس از چند سال زحمت و مرارت. به سان جوانهای که ریز ریز پایش آب ریختهای و جوان و بُرنا شده باشد. یک روز، لاگین کردم. دیدم نیست!
در این وانفسا، بسیاری از بلاگرها، به طور خودخواسته، ترجیح دادند دیگر در وبلاگهای داخلی ننویسند. شرایطی که با ظهور تدریجی فیسبوک و تؤییتر و فیدفرندز همزمان شده بود. از این رو برخی وبلاگنویسان، به این فضاها که «شبکههای اجتماعی» نام گرفته بودند هجرت کردند. توئیتر و فیسبوک، فضای جذابتری بودند و امکانات بهتری داشتند مانند امکان افزودن بیزحمت تصویر و ویدئو، گسترش آسان شبکه دوستان، کامنتگذاری و پاسخ دهی به آنها. و نیز آگاهی از مطالب جدید نویسندگان مورد علاقه. سرعت انعکاس مطالب هم بیشتر شده بود. دوستان به راحتی مطالب یکدیگر را به اشتراک میگذاشتند. توئیتر، علاوه بر این، شرایط خاص خود را هم داشت. پویاتر بود و سرعت بالایی در انتشار مطلب داشت. به این ترتیب، فیسبوک، توئيتر و بعدها اینستاگرام، بسیاری از کاربران و خوانندگان سابق وبلاگهای فارسی را مجذوب خود کرد. در نتیجه، وبلاگها روز به روز خلوتتر شدند.
چند سال بعد اتفاق دیگری افتاد. با افزایش سرعت اینترنت تلفنهای همراه و هوشمندشدن گوشیها، شبکههای اجتماعی موبایلی از راه رسیدند. وایبر و وی چت. اولی پرطرفدارتر بود. وایبر، به سرعت در ایران محبوب شد. هر کس می توانست گروهی از دوستان یا خانواده خود ایجاد کند و مطالبش را با آنها به اشتراک بگذارد. آمدن شبکههای موبایلی، روند نابودی وبلاگستان فارسی را سرعت بخشید. زیرا هر کاربر زمان محدودی در شبانه روز برای حضور در اینترنت و شبکه های اجتماعی داشت. بنابراین کسی که درگیر وایبر و وی چت بود دیگر وقت سر زدن به وبلاگ قدیمی یا حتی فیسبوک خود را هم نداشت.
وایبر پس از حدود یکسال فیلتر شد. کاربران شبکههای موبایلی که طعم وایبر را چشیده بودند، دستهجمعی به تلگرام کوچک کردند. تلگرام، مزیتهای زیادتری نسبت به وی چت و وایبر داشت. امکان ایجاد کانال و صفحه شخصی، اشتراکگذاری آسان فایل. چیزی که راستِ کار وبلاگنویسان سابق بود. این امکان حتی افراد مشهور، اساتید دانشگاه، سیاستمداران را هم مجذوب خود کرد. هر کس که حرفی برای گفتن یا وقتی برای نوشتن داشت، به رایگان برای خود یک صفحه شخصی دستوپا کرد. در کنار نویسندگان کانالها، گروههای دوستان و خانوادگی، شرکتهای تجاری هم به تلگرام آمدند. از این رو تلگرام به صفحه تمام نمای وب در ایران تبدیل شد. زیرا تقریباً بخش زیادی از نیازهای کاربران مانند ایمیل، ارسال فایل و تصویر و کسبوکار را پوشش میداد. رونق زیاد تلگرام در ایران، آخرین ضربه را به جریان وبلاگستان فارسی زد.
افسوس من نه از جنس بیرونق شدن وبلاگستان فارسی است. امری که طبیعت دگرگونی و تغییر فناوری است. تغییر سبک زندگی. افسوس من از حجم عظیمی از اطلاعات، تجربههای شخصی، دانش ضمنی، و نوشتههای ارزشمندی است که در لابلای صفحات شبکههای اجتماعی، چه از نوع فیسبوک و چه از نوع تلگرام از بین می روند. زیرا مطالب و اطلاعات در شبکههای اجتماعی، ماندگاری ندارند و دچار عارضه فراریت هستند. با سرعت حذف و نابودی بالا. در عینحال امکان بایگانی کردن آنها بر بستر عمومی وب مهیا نیز نیست. به علاوه شبکههای اجتماعی کاربر محورند و خواندن مطالب آنها، مستلزم لاگین شدن در پلتفرم مورد نظر است. بنابراین برخلاف مطالب وبلاگی، بسیاری از مطالب شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک و تلگرام دیده و خوانده نمی شوند و در جستجوهای گوگل ظاهر نمی گردند.
#تاریخ_فناوری