خلاصه از قبل: ژاک لاکان روانپزشک در پی نظریهای بود تا پاسخگو و تبیین کننده مشاهدات بالینیاش باشد و به سراغ روانپزشکی بیولوژیک یا روانپزشکی زیستی، روانشناسی ژنتیک و فلسفه، زبانشناسی ساختاری، انسانشناسی و حتی ریاضیات رفت و حاصل کار مدلی شد که بیشتر از روانپزشکی مورد توجه فیلسوفان قرار گرفت. اما به دلیل غلبه وجه شفاهی مدل لاکان، برای بسیاری گنگ و مبهم است و فهم و درک آن بسیار دشوار. عدهای مانند چامسکی این را شارلاتانی لاکان میدانند و عدهای آن را به چند عامل نسبت میدهند. یکی از این عوامل ابهام و دشواری ناشی از تبدیل گفتار زنده به نوشتار مرده است.
در قسمت قبل عبارت «matheme» که عبارتی یونانی است برای توضیح باقی ماند که به نظرم بعدتر توضیح داده شود بهتر فهمیده خواهد شد.
نویسنده یکی از دلایل دشواری و درک نکردنی بودن شیوه لاکان را به احتیاط روشنفکرانه او مربوط میداند که نگران بود اظهارنظر بیدقتانه و شلخته و غیرقابل اثبات و غیرمعقول کند و ترس از سوءتفاهم و بدفهمی سخنانش همراه با بیاستعدادی ذاتیاش در برقراری ارتباط و مکالمه باعث ایجاد گرههای کلامی در بیان معانی مورد نظرش میشد و جملاتش پر از بندهای متعدد پر از واژههایی میشد که با وسواس گزینش شده بودند.
دلیل دوم ابهام، جنجال و مشاجرههای پیرامونی زندگی کار وی و شور و شوق غلیظ پیروان و منکرانش باعث میشود که کشف سخنان واقعی وی بسیار دشوار شود: لاکان هنوز زنده بود که در موردش افسانه پردازی میشد. سمینارهای وی - که اصلیترین صحنه ارایه نظرات و افکارش بود - به ژاک الن میلر داماد و مرید وی به ارث رسید و او کنترل شدید بر انتشار آنها داشت. بعضی از مهمترین افکار و ایدههای وی هرگز منتشر نشدند و تنها در آثار دیگر به آنها ارجاع و اشاره شده است. همچنین وی متفکری سرپایی و در حال گذر بود - افکار و ایدههای وی در سمینارها هرگز قرار نبود تا ابد منجمد و ثابت باقی بمانند - و تناقضات و تضادهایی در سخنان ضبط شده وی هست و باید توجه کرد که پیروان وفادار وی هم تحت سلطه پیشداوریها و تعابیر خود هستند.
دلیل سوم این است که لاکان مبدع مفاهیم جدید بود و آزادانه در چارچوب مدل نظری خود این مفاهیم جدید را با کلمات و واژگان معمول و آشنای قبلی بیان میکرد و این معانی و مفاهیم را به آنها نسبت میداد، کاری که هر فیلسوف مبدعی میکند. بنابراین خواننده آثار وی برای فهم نظریه وی باید معانی و مفاهیم جدید این واژگان آشنا را فرا بگیرد و پیشفرضها و مفروضات خود را کنار بگذارد. فهم واژگان لاکانی پیش شرط فهم مدلهای نظری وی است، کاری که هر چه بیشتر پیش برویم پیچیدهتر میشود و برپایه این مفاهیم و معانی، مفاهیم و معانی و مدلهای پیچیدهتر و پیشرفتهتر بنا میشود. دانشجویان فلسفه با این شیوه فکری آشنایی بیشتری در مقایسه با دانشجویان پزشکی یا روانپزشکی دارند و شاید این نکته چرایی اقبال و توجه بیشتر رشتههای علوم انسانی به ایدههای لاکان در مقایسه با رشتههای بالینی را شرح دهد.
این بیتوجهی البته باعث تاسف و افسوس است، چون آثار لاکان همانند آثار فروید، فلسفه نیست بلکه فراروانشناسی (meta-psychology) است. فراروانشناسی چارچوبی است که با آن بتوان افراد را شناخت و درک کرد. این چارچوب در متن رابطه درمانی بین تحلیلگر و مورد و سوژه تحلیل یا به زبان دیگر بیمار و درمانگر قابل فهم است. به همین دلیل است که دانشجویان فلسفه محض در درک مفاهیم محوری و مرکزی لاکان دچار مشکل هستند - چون تجربه مشاهده بالینی موضوعات مورد بحث را ندارند. از طرفی پزشکان بالینی قادر به جذب و اعمال شهودی این مفاهیم هستند ولی قادر به بیان و تشریح منطقی این مفاهیم نیستند. لاکان با وجود شیوه ارتباطی پر ابهامش، تلاش و تاکید شدیدی بر دقت بیان فکری دارد، شاید به همین دلیل است که رابطه وی با واژگان این چنین پر بار است و همین مساله است که وی را بیشتر و بیشتر به سمت بیان ریاضی برد تا بتواند بدون ابهام آنچه در نظر دارد را بیان کرد اما در نهایت، این منطق صرف نیست که مدل لاکانی را تایید میکند بلکه معناداری بالینی آن است و این کتاب سعی در پر کردن فاصله میان این دو یعنی بیان منطقی صرف و معناداری بالینی دارد.
پایان مقدمه کتاب
طبق نوشته نویسنده برای درک کامل آثار لاکان هم باید به فلسفه مجهز بود و هم تجربه روانشناسی بالینی داشت. آشنایی با فلسفه هرچند ناقص و ناکامل از راه خواندن آثار فلسفی به دست میآید اما تجربه بالینی با مطالعه کتاب بدست نمیآید و این مشکل نه تنها مشکلی جدی برای خواندن و فهم موضوع است بلکه همیشه راهی برای مناقشه باز میگذارد.
در ادامه فصل ۱، لاکان در متن و بافت تاریخی خود بازخوانی میشود.