این روزها گیج گیجم
انگار تو یه جنگل انبوه گم شدم، هر طرف رو نگاه میکنم برام آشناس شاید قبلا ازش گذشتهام اما خاطرهای ازش نیست ....
انگار یه فولدر هست که وقتی اسمش رو میبینی خوشحال میشی و بازش که میکنی خالیه!
انگار دزدیدنم بعد وسط یکی از میدونهای محلههای نارمک از ماشین انداختنم بیرون ...
یادمه سالهای اولی بود که دانشگاه قبول شده بودم، اونجاها گم شدم، ویز و گوگل مپ و این بازیا نبود، همهجا عین هم بود، میدون ۲۰،۳۰ ،۴۰ و ...
یادم نیست چقدر طول کشید اما بالاخره پرسون پرسون مسیر رو پیدا کردم و خوشحال برگشتم خونه...
هیچ وقت از گم شدن نترسیدم اما هیچ وقت هم اون تلاشی که باید میکردم رو برای پیدا شدن نکردم!
اما این سری فرق داره
باید پیدا بشم
باید تلاش کنم با تمام وجود تلاش کنم
که پیدا بشم ....
۹۸/۶/۳۰