abbasi.shakiba·۵ سال پیشسیاهی دستهاتو یادمهاسمش علی بود، همیشه دستهاش سیاه بود بعدها فهمیدم که تو یه باطریسازی کار میکرد.دیگه خیلی فرصت نداشت آخه آبان میرفت تو هجدهسالگی و باید…
abbasi.shakiba·۵ سال پیشعطر نرگس، عطر عودچشمهامُ میبندمبوی عود دستفروش میادعمیق نفس میکشممیخونه گره از بخت سحر بازکن ای چشم سیاهمیرسم به چهارراه، یه دختر با یه دسته گل نرگس رد…