ابوالفضل پیغان
ابوالفضل پیغان
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

گاهی اوقات یادم میره

گاهی اوقات یادم میره برای چی شروع کردم و از کجا به کجا رسیدم از وسط کلی ناامیدی از خودم ،از وسط کلی بی اعتمادی و احساس بی ارزشی کردن ،از انجام ندادن کلی کارهایی که الان تموم شدن ،از حسرت خوردن به زندگی دیگران رسیدم به دستاورد و هر روز هم سعی میکنم مسیرم را بلند تر و بیشتر جلو بروم.


انگار پشت قفس بودم پرنده های مهاجر را میدیدم و فقط از زاویه همان پنجره آرزوی آزادی شان را میکردم.

آنروزها میترسیدم کسی نبود خودم هم در خودم بجز یک آرزو چیز دیگری نمی یافتم.آرزو های بزرگ و دوراز دسترس .یادم میاد از پنجره مترو تا خرخره شلوغ صبح ها به اتوبان خیره میشدم با خودم میگفتم روزی من هم با ماشین خودم به محل کاری که دوست دارم و هیچ شباهتی به اداره آشغال من ندارد میروم آه اگر یک ماشین میلیاردی هم میدیدم که دیگر هیچ غرق در آرزوهای نیافته ام میشدم .به جای یک جراح با ماشین به بیمارستان میرفتم یا به جای یک میلیاردر به سراغ کارم میرفتم و همه آن رویاها لطف میکردند و بدن بیحس مرا که سره 4 صبح از خانه زده بودم بیرون را همراهی میکردند نقش یک بیحس کننده فشار را برایم داشتند ودارند.

آری اینروزها که در مسیر کشف خودم قرار دارم و جرات خلق این مسیر زیبا که با همین دستانم ساخته ام طی میکنم تا به هدفم برسم همین آرزوها و رویاها نقش سوخت جت را دارند و روزی که سجاد به من گفت که تو باید رویاهایت را بنویسی باید هرچه ترس داری را هرروز بنویسی باورم نمی شد در کمتر زمانی که فکرش را میکردم بعضی رویاها وکارهای خطرناکی را انجام دهم که فکرش را هم نمیکردم.

یادت باشه اگه الان با یک فکر تو ذهنت شروع به نوشتن کنی حداقل 10درصد به انجام و رسیدنش کمک میکنی.

day 6

#صدروزبلاگینگ


تولید محتواکارآفرینیآرزورویاتردید
ابوالفضل پیغان هستم .یک جستجوگر . نوشته ها و یادداشت های خودم را به سبک خودم مینویسم . هرچی را یاد میگیرم و برام جالب بوده اینجا مینویسم. اطلاعات بیشتر از من در dmhome.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید