چه بسیار ارادهها که به نتیجه نمیرسد و چه بسیار تلاشها که فرجامی در پی ندارد. انگار در زندگی ما چیزی بیشتر از ارادههای شخصی و تلاشهای فردی مؤثر است. انگار تدبیرهای ما بهتنهایی کفایت ماجرا نمیکند. ترکیبی از تدبیر و اتصال، شناخت و توکل، اراده و مصلحت در جریان است تا کاری بشود یا نشود. چه بسیار کارها که خواستهایم بشود اما در کمال ناباوری نشده است و چه بسیار کارها که محال میدانسته و خود را فرسنگها از آن دور تصور میکردهایم اما شده است.
اینها همه پیام خلقت به آدمیزاد ناشکر خودخواه خویشفرمان است که فکر میکند همهچیز تحت اراده و تصرف اوست؛ انسان متوهمی که خود را بالاترین نیروی مؤثر دنیا میداند و توقع دارد همهچیز بر محور خواست و اراده او بچرخد؛ که اگر چنین نشود او در جزع و فزع، در ناامیدی و یأس، در اعتراض و قهر روزگارش را تباه میکند.
گام نخست آن است که باور کنم من همهکاره نیستم و کس دیگری است که کارهای من را اجازه اثر و دروازه فتح و ظفر میبخشد. من در عالم تکوین و تصمیم تنها نیستم.