همه ما از آنچه هستیم راضی نیستیم و چیزی بیشتر میخواهیم؛ خیلی بیشتر از داشتههای امروز. اما میدانیم این میل به بیشترخواهی به این سادگیها ارضاء نمیشود. انگار هیچچیز در دنیا ما را تکمیل نمیکند؛ نه پولها و سرمایهها، نه خانهها و ماشینها، نه شغلها و اعتبارها، نه زیباییها و لذتها. وجود انسان آنچنان عمق و امتداد دارد که اگر همه دنیا را یکجا در آن بریزند باز همه آن خالی میماند.
پاسخ این سرگردانی چیست؟
چه چیز این درون پر میل و این ظرف پرگنجایش را پر میکند؟ اینهمه رقابت مذبوحانه و مسابقه بیپایان بین ما آدمهای کودک چگونه و کجا پر خواهد شد؟ این محبتهای پوشالی و عشقهای پفکی چگونه و کجا با چیز دیگر جایگزین خواهد شد؟
کدام بدیل و جایگزین گره از دوستداشتنهای الکی من باز خواهد کرد؟ کدام مضمون و ایده روحم را به آرامش خواهد رساند و اشتیاق صبحگاهی را به وصال دائمی تبدیل خواهد کرد؟ کدام انتها، فرجام میلها و حاجتهای من را رقم خواهد زد؟ این همه تنوع و تکثر در کدام نقطه به اتحاد و یگانگی خواهد رسید و در کدام عصر و ثانیه باور خواهم کرد که دیگر رسیدهام و این همه بالا و پایین رفتن جواب داده است؟ کی؟ کجا؟ چگونه؟