راه انسان هیچوقت بسته نیست؛ هم صعودش هم سقوطش. این راه نهایت ندارد و کسی و چیزی جلودارش نیست. من اگر بخواهم خوب باشم تا بینهایت خوبیها پیش میروم و اگر بخواهم تباه و نابود باشم تا بینهایت پلیدیها سقوط میکنم. این ویژگی منحصر در انسان است. انسان میتواند خودش نباشد؛ میتواند حیوان باشد، درنده باشد، خزنده باشد و یا از فرشته نیز بالاتر رود.
این خواست و اراده و اجازه درونش بارگذاری شده و به عالم خلقت هم اجازه داده شده است جلودار او نباشد. حال این ماییم که در میانه این دو سر طیف میلغزیم و مدام خوب و بد میشویم.
مهم آن است که در لحظه نهایی زندگی جسمی، عقربک تغییر در کدام نقطه از این خطکش متوقف میماند. از صفر به سمت پلیدی یا از صفر به سمت زیبایی؛ و ازآنجاکه زمان توقف عمر هیچوقت به قطعیت برای آدمی معلوم و روشن نیست پس باید هرلحظه را نقطه واپسین بداند و در همان لحظه تلاش کند در طیف ارزشهای زندگی در منطقه خوبیها باشد و حتی اگر یک میلیمتر هم باشد از بدی و پلشتی مطلق فاصله گرفته باشد.