ویرگول
ورودثبت نام
سید
سید
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

گمان می‌کنیم که می‌دانیم

ما نمی‌دانیم اما گمان می‌کنیم می‌دانیم!

جهل در جانمان ریشه دوانده و نفهمی دست و پایمان را بسته.

در اقیانوسی از تاریکی پرسه می‌زنیم و هیچ فانوس چشمک‌زنی نمی‌یابیم.

موج‌های خروشان نادانی ما را همچون ماهی‌های کوچک بی‌پناه بر صخره‌های غضبناک می‌کوبد و هر صبح نعش هزاران هزار ما را بر آب گندیده رها می‌کند

و ما بی‌جانان کودن در خوش‌خیالی صرف، خوراک ماهیخوار‌های خندان می‌شویم.

تا وقتی ندانیم، زندگی‌مان به دیناری نمی‌ارزد

و تا زمانی‌که در پندار دانایی پوچ، خود را همه‌فن‌حریف بدانیم زندگی‌مان جز ظلم همیشگی و حسرت دایمی به بار نمی‌آورد.

علم، پاسخ نادانی ما نیست؛ ما به جنس خاصی از دانایی محتاجیم؛

دوای درد ما حکمت است؛

یعنی دیدن نادیدنی‌ها و معاینه پنهانی‌ها.

علمجهلداناییتوهمتاریکی
یک آدم عادی که می‌خواهد از حد معمول هم معمولی‌تر باشد؛ که بدون پرده و باآرامش حرف‌های دلش را با مخاطب ناشناس مطرح کند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید