با وجود علاقهای که به زندگی کردن در تهران دارم( بین شهرهای ایران)، همیشه فکر کردم که بزرگشدن توی شهر کوچک محل تولدم از جهاتی راحتتر بوده است. یکی از دلایلش نابرابری است. توی شهری که من دوران کودکیام را گذراندم(حداقل در آن زمان) درآمد همهی مردم تقریبا به هم نزدیک بود. وقتی برای دانشگاه به تهران آمدم اولین بار بود که به شکل جدی با نابرابری مواجه شدم. بعضی از افراد چنان زندگیای داشتند که حتی تصورش هم برای من سخت بود( از بخت خوبم دانشگاهی که در آن تحصیل میکردم هم در بالاشهر تهران قرار داشت). در آن زمان و حتی الان کنار آمدن با نابرابری برایم سخت است. این که خودم را مقایسه نکنم یا در این مقایسه احساس بدی پیدا نکنم.
کتاب نردبان شکسته از نگاه علمی به مسئله نابرابری نگاه میکند. نابرابری در نگاه ما چگونه تعیبر میشود؟ نابرابری چه مشکلاتی برای ما ایجاد میکند؟ در جوامعی با نابرابری کمتر چه مزیتهایی وجود دارد؟ چرا ما انسانها اینقدر نسبت به نابرابری حساسیم؟ نابرابری چه تاثیری بر سلامت ما دارد؟
نابرابری باعث میشود افراد احساس فقیر بودن کنند و مثل فقرا عمل کنند؛ حتی وقتی فقیر نیستند.
کتاب به مقوله نابرابری از چند جهت نگاه میکند یکی تاثیری که نابرابری روی سلامت انسان و وضعیت جامعه میگذارد. دومی معنای نابرابری برای ما، نابرابری برای ما چگونه تعریف میشود؟ نابرابری را چگونه توجیه میکنیم؟
هر قدر وضع مالی ما بهتر باشد نابرابری بیشتری را موجه پیدا میکنیم. هر قدر در وضعیت بهتری قرار داشته باشیم بیشتر نتایح را به شایستگی افراد و نه به شرایط نسبت میدهیم. در حالی که برای بالارفتن از نردبان اجتماعی شایستگی به تنهایی کفایت نمیکند و باید شانس به کمک شخص بیاید. وقتی خودمان را در موقعیت پایین مییابیم وضعیت استرسمان بدتر میشود، تصمیماتی با بازدهی کوتاه مدت میگیریم اعتماد به نفسمان را از دست میدهیم. در حالی که وقتی خودمان را در موقعیتهای بالا پیدا میکنیم تواضعمان را از دست میدهیم، نسبت به دستآوردهایمان محق میشویم و فکر میکنیم دیگران احمق و کودناند.
همچنین دوست داریم که فکر کنیم که جهان برابر است و روی اصول کار میکند. برای این که از حقیقت نابرابری چشم بپوشیم دست به دامان چیزهای مختلف میشویم مثلا بلاهایی که سر افراد میآید را به شخصیتشان نسبت میدهیم یا فکر میکنیم که خدایی عادل وجود دارد.
ولتر گفته است: اگر خدا وجود نداشت اختراع او لازم میبود.
کتاب فصلی را هم به برابری نژادی اختصاص داده که با توجه به اینکه با این موضوع درگیر نیستم برایم جذابیت نداشت.
شاید اگر کتاب به نابرابری جنسیتی هم میپرداخت جالب بود.
در انتها کتاب چند تمرین کوچک هم برای کم کردن درد نابرابری در انسانهای که در بالای نردبان قرار ندارند بیان میکند( اگر در بالای نردبان قرار داشته باشید به جای این تمرینها که بدردتان نمیخورتد میتوانید کمک کنید نردبان کوتاهتر و زندگی در بین پلههای آن سادهتر شود - هرچند چرا باید بخواهید این کار را بکنید؟)
این تمرینها شامل این بودند که هر گاه نسبت به موقعیت خودتان( در صورتی که نیازهای اولیه را حداقل دارید) احساس بدی کردید خودتان را با افراد پایینتر مقایسه کنید( همان قضیه نداشتن کفش در برابر نداشتن پا، من همیشه فکر میکردم چنین مقایسهای بینهایت احمقانه است.) یا خودتان را با گذشته خودتان را مقایسه کنید( در صورتی که گذشتهی بدتری داشتید).
نسخهای که من از این کتاب خواندم با نام نردبان شکسته ترجمه سمانه پرهیزکاری از نشر میلکان بود. ترجمه خوبی بود و کتاب توی طاقچه بینهایت هم موجود است.