کتاب «جریانهای پنهان خانوادگی» به این میپردازد که چگونه مفاهیمی مثل عشق، ازدواج و خانواده در قرن نوزدهم در ایران تغییر شکل میدهند.
بعد از «زنان سیبیلو و مردان بیریش» و «چرا شد محو از یاد تو نامم؟» این سومین کتابی بود که از افسانه نجم آبادی پژوهشگر و استاد دانشگاه هارواد در رشته مطالعات زنان میخواندم. پژوهشگر بودن این کتاب اهمیت دارد چون از همان ابتدا مشخص میکند با چه نوعی کتابی سر و کار داریم. کتاب با این که در نظر من جذاب بود (بیشتر از چرا شد محو از یاد تو نامم؟) شبیه تصوری نبود که انتظار داشتم. با توجه به خلاصه کتاب من انتظار حضور غلیظتر خود نویسنده را در کتاب داشتم که اتفاق نیافتاده بود، نگاه نویسنده به ماجرای خانوادگیاش (داشتن همزمان دو زن توسط پدرش) مانند نگاهش به هر منبع در دسترسی بود، صرفا اطلاعاتش در این مورد بیشتر بوده. این مورد هم خوب است هم بود ولی مشخص میکند که در مجموع با چه اثر غیر شخصی و پژوهشگرانهای سر و کار داریم مثل سایر آثار نویسنده.
در زمان خواندن این کتاب من درگیر ازدواج هم بودم. از آن جایی که نمیخواستم هیچ یک از رسوم معمول این زمانه را انجام بدهم (عروسی بگیرم، لباس عروس بپوشم، عکس بگیرم) زیاد پیش میآمد که افراد به من میگفتند: «پشیمون میشی، هر دختری آرزوی همچین روزی رو داره.» و این گفته را در بستر این کتاب که در نظر میگیرم خیلی چیزها برایم آشکار میشود. فیالواقع این هر دختری برخلاف تصور عمر زیادی ندارد و لباس عروس سفید مدت زیادی نیست که ابتدا سنتی اروپایی شده و بعد هم به ایران آمده و این موضوع درباره عکس هم صدق میکند، مراسمات و مناسبتات عروسی هم سابقا بر مبنای بضاعت عروس و داماد بوده. با این وجود افراد فرض را بر این میگذارند که همهی این موارد قوانین نانوشتهای هستند که انجام ندادنشان موجب بیآبرویی و پشیمانی است. این باعث میشود فکر کنیم این رسوم از ابتدا چگونه پذیرفته و وارد فرهنگ ما شدهاند؟ کاربرد آنها چه بوده است؟ و آیا در این دوره و زمانه نیز همچنان کاربرد دارند و اگر کاربرد دارند چه کاربردی؟
کتاب بیان میکند که چگونه مفهوم عشق در ازدواج کم کم در ایران قرن چهاردهم شکل میگیرد، در حالی که قبل از آن به هیچ عنوان ضرورت یا حتی بخشی از ازدواج در نظر گرفته نمیشده. عشق حتی نامطلوب نیز تلقی شده و باعث زایل شدن عقل و منطق و افتادن به دام ازدواجهای اشتباه بوده و از سمتی دیگر نیز گاها تلقی از عشق، عشق مردانه بوده و خارج از مقوله ازدواج در نظر گرفته میشده. به همین علت و با ساختار زندگی در آن زمان چند همسری موضوع نکوهیدهای نبوده. از طرفی حتی ساختار اجتماعی نیز مناسب این وضعیت زندگی بوده، من جمله خانههایی بزرگ که فرد با چندین همسر و گاها بستگان دیگر در آن زندگی میکرده و وظایف مختلف و عدیده بین افراد پخش میشده. کم کم با تحت تاثیر قرار گرفتن از سنت غربی و گسترش شهرنشینی هم ساختار شهری و اجتماعی تغییراتی میکند که دیگر مناسب زندگی این تعداد افراد نبوده، هم چندهمسری در مقابل مدرنیته قرار میگیرد و نکوهش میشود. در همین دوران است که پوشیدن لباس عروس به این شکل و گرفتن عکس عروسی هم کم کم مرسوم میشود، سنتی که تاکیدی بیشتر بر اهمیت خود مناسک ازدواج و تاکید بر تکهمسری میگذارد. سنتهایی که تا همین امروز نیز مرسوماند. کتاب همچنین بیان میکند که چگونه این پذیرش تکهمسری به عنوان امری مطلوب باعث رواج کلماتی میشود که تا پیش از آن مرسوم نبودهاند زیرا مفهموم خانواده همهی همسرها را در بر میگرفته. در این میان کلماتی مانند «نامادری» «خواهر-برادر نانتی» رواج مییابند که پیش از آن نبودهاند. و برای تفکیک افراد بر حسب مادر هم اشاره به نام مادر میکردهاند و این کلماتی سلبی به کار نمیرفته.
این کتاب در آن زمان باعث آرامش خاطر من برای انجام ندادن این رسوم شد. عملا با انجام ندادن این رسوم من نه تنها چیزی از دست نمیدادم بلکه چیزهایی نیز ذخیره میکردم چیزهایی مثل پول و اعصاب. ولی این باعث شد که به اطرافم نگاه کنم و ببینم این افرادی که این قدر بر گرفتن جشن و مناسبات اصرار میکند دقیقا خودشان دنبال چه هستند. در فرهنگ و گروهی که من بزرگ شدهام عملا جشنهای عروسی تنها فرصت تجمیعی خانمها برای رسیدگی به خود، پوشیدن لباسهای زیبا، معاشرت و رقصیدن است. عملا فرصتی برای فراغت از زندگی تکراری یا سخت و فرصتی برای لذت بردن، مخصوصا برای خانمهای مزدوج. و برای خود شخصی که ازدواج کرده این فرصتی است که توجه همگانی را روی خودش داشته باشد. فرصتی که بعضی آن را فراتر میبرند و میخواهند نقش اصلی یک فیلم را که همان عروسی است بازی کنند و این کار را با کارگردانی کردن همه چیز من جمله خود مراسم عروسی و فیلم و عکس آن انجام میدهند.
در نهایت فکر میکنم کتاب میتوانند فرصت خوبی برای نگاه کردن به دلایلمان برای پایبندی به سنتها باشد زیرا سنتها قوانین غیر قابل تغییری نیستند.