کتاب دو بخش مجزا دارد که در امتداد هم نیستند بخش اول داستان سلاطین ایران است که از کمبوجیه شروع میشود و با نادرشاه تمام میشود. بخش دوم درباره سلطنت مغولها بر ایران است.
من چندان علاقهای به تاریخ نداشتم و بیشتر به خاطر جنبهی طنزش کتاب را آغاز کردم( و واقعا هم طنزش را دوست داشتم). ولی هر چه بیشتر خواندم جنبهی تاریخیاش هم برایم جالبتر شد. مخصوصا که به نظرم دید کتاب واقعا نو و تازه بود وقتی کتابهای تاریخ را میخواندیم( حداقل در مدرسه) نگاه عموما روی پادشاه متمرکز بود و به رنج مردم توجهی نمیشود. پادشاه مقتدر به معنای پادشاه خوب بود و گفته نمیشد که این پادشاه مقتدر عموما جانی و آدمکش هم بوده است. نگاه نویسنده در خوانش از روایتهای تاریخی نیز برای من جالب بود، نگاهی که هر چه نوشته شده را قبول نمیکرد و سعی میکرد روایت را با عقل سلیم نیز بسنجد.
به کتاب که نگاه میکردم میدیدم در طول همهی این قرنها زندگی انسانهای عادی و بعضا حتی غیر عادی( وزیر و وکیل) پشیزی ارزش نداشته و به اشاره سلطان وزیر را پخ پخ میکردهاند و مردم هم که مثل ریگ روان گله به گله جانشان را از دست میدادند. چیزی که ما در حال حاضر طبیعی میپنداریم در طول تاریخ طبیعی نبوده( هر چند در نهایت تاثیر تاریخ و جغرافیا با هم است که این ارزشمندی جان را میسازد و حتی حالا هم نمیشود جان آدم توی این مملکت یا مملکت دیگری به یک قیمت میارزند.) یک نقل جالب از کتاب این بخش بود:
غالبا گفتهاند که مهمترین زیانی که، در اثر هجوم مغول به این مملکت وارد آمد از میان رفتن کتب و تعطیل مراکز علمی و فرار علما ( مغزهای آندوره ) و بدیگر بیان انقطاع فرهنگی بوده است و بنده نیز در این مورد جزاینکه بگویم بر منکرش لعنت کاری نمیتوانمکرد.
با آنهمه وقتی موقعیت اهالی شهری را که به چنگ مغول گرفتارشدهاند پیش خود مجسم میکنم و تا آنجا که قوه تخیل این ضعیف اجازه میدهد ، خود را در کنار آنان قرار میدهم ، شرمنده میشوم از اینکه ما امروز مظلومان قتل عام شده را فراموش کرده افسوس سوختن کتب را میخوریم .... حقیقت اینست که تاریخ چون فرزندی ناخلف ، مرگ انسان را به چیزی نمیگیرد و تنها به دنبال ارث و میراث اوست.
با توجه به وضعیتی که امروزه دچارش شدیم برای من عجیب نیست که میخواهیم از بعضی پادشاهها و سلسلهها قهرمان بسازیم ولی حقیقت این است معیارهای امروزی درست و غلط به قامت تاریخ نمیرود و در آن زمان فرهنگ و وضعیت پادشاه و هزار مورد دیگر حکم میکرده که کارها به نحوی باشد که امروزه از نگاه اخلاقی حداقل نادرست است و با این که شخصا فکر میکنم نگاه اخلاقی به کارهای شخصی در چندین هزار سال پیش، آن هم کسی مثل یک پادشاه، که اخلاقیات راست کارش نبوده است، بیهوده است، قدیس ساختن از این افراد هم با تاریخ نمیخواند.
این کتاب شعله علاقه به تاریخ را در حدی در من بیدار کرد که بروم قسمتهای پادکست بیپلاس درباره تاریخ را هم گوش کنم. نام کامل کتاب "نگاهی تازه: درباره شاهان،مغولان و سلطان" نوشته فرخ سرآمد است. کتاب قدیمی است و بعید میدانم نسخهی چاپی موجود باشد. من نسخه الکترونیک کتاب را از باشگاه نویسندگان دریافت کردم و خواندم.