افسانه حبیبی
افسانه حبیبی
خواندن ۷ دقیقه·۴ روز پیش

جامعه ایده‌آل چگونه است؟

نقشه‌ای از جهان که شامل آرمانشهر نباشد،
حتی به درد نیم‌نگاهی هم نمی‌خورد،
چون همان سرزمینی را که بشریت همواره به آن می‌رسد فراموش کرده است، و وقتی بشریت به آنجا می‌رسد،
نگاهی به بیرون می‌اندازد و با دیدن سرزمینی بهتر به‌راه می‌افتد.
پیشرفت تحقق آرمانشهرها است.
اسکار وایلد
جامعه ایده‌آل، عکس از هوش مصنوعی
جامعه ایده‌آل، عکس از هوش مصنوعی

داستان ما با هر کتابی قبل از خواندنش آغاز می‌شود. چه مدت کتاب را توی ذهن داشتیم، چگونه انتخابش کردیم، نسخه‌ای که خواندیم کاغذی بود یا الکترونیکی. در چه حال و هوایی کتاب را خواندیم. من این کتاب را بدون هیچ پیش‌زمینه‌ی خاصی توی کتاب فروشی نزدیک جایی که مصاحبه داشتم پیدا کردم. زود رسیده بودم و می‌خواستم وقت‌‌کشی کنم که چشمم به این کتاب افتاد و خریدم‌اش. اولین چیزی که چشم من را گرفت اسمش بود «آرمانشهر واقع‌بین‌ها» من خودم را آدم واقع‌بینی می‌دانم برای همین کنجکاو شدم که این آرمان‌شهر چگونه جایی می‌تواند باشد؟

کتاب سه ایده کلی را برای آرمان‌شهر مطرح می‌کند:

کار مامن کسانی است که چیز بهتری برای انجام دادن ندارند.
اسکار وایلد
  1. درآمد پایه: همه افراد فارغ از اینکه کار می‌کنند یا نه درآمد پایه دریافت کنند. یک درآمد بدون شرط و شروط. بدون این که نیازی باشد برای کاریابی ثبت نام کنند و برای مصارفشان به کسی پاسخگو شوند. این درآمد پایه شامل بخش دیگری نیز می‌شود: مسکن برای همه. کتاب بحث می‌کند که آدم‌های بی‌پول و بی‌خانمان در نهایت همین هزینه‌ها را به شکل دیگر از بودجه مصرف می‌کنند. مهار کردن کارتن‌خوابی مشکلات سلامت و ... . و این درآمد پایه حق همگانی است. بارزترین مشکلی که به این حالت وارد می‌کنند این است که این کار اشتیاق افراد را به کار کردن از بین می‌برد و جامعه را تنبل می‌کند. نویسنده با شواهدی که بیان می‌کند سعی در نشان دادن این دارد که این درست نیست و مردم همچنان به دلایل دیگر به سمت کار کردن می‌روند. و در این جا این ایده با ایده‌ی بعدی ترکیب می‌شود که نشان می‌دهد اصلا نیازی هم نیست آن‌قدرها کار کنیم.
  2. ساعت کاری پایین: ایده‌ی دقیق کتاب هفته‌ی کاری ۱۵ ساعته است. این ایده اولش که آن را خواندم بیشتر از هر چیزی به نظر من رادیکال آمد. مگر می‌شود اینقدر کم کار کنیم؟ چه بلایی سر خودمان می‌آید؟ چگونه بدون کار احساس ارزشمندی کنیم؟ نویسنده نشان می‌دهد که کار کمتر رضایت ما را از زندگی افزایش می‌دهد و ما در نهایت یاد می‌گیریم (نیازمند آموزش هم هست) که چگونه اوقات فراغت خود را به خوبی بگذرانیم. از طرفی کم شدن ساعت کاری دو معضل دیگر را نیز حل می‌کند. با توجه به پیشرفت روزافزون هوش مصنوعی بسیاری از کارها به سمت ماشینی شدن پیش می‌روند و این نیاز به نیروی کار را کم می‌کند به این روش کارهای باقی‌مانده بین افراد تقسیم می‌شود و ساعت کاری پایین می‌آید. معضل دوم شغل‌های «گند» است وقتی همه مجبور نباشند کار کنند و حقوق پایه‌ای دریافت کنند مجبور نیستیم مشاغل گند را نگه داریم که صرفا افراد کار می‌کنند که کار کرده باشند (جقدر هم که ما توی ایران از این شغل‌ها داریم). مشاغلی که ارزشی ایجاد نمی‌کنند و بعضا صرفا پول را از دستی به دست دیگر جا به جا می‌کنند. کارگزاران مالی، بخش عمده‌ای از بازرسان، مدیران مالی و ... . (نظر شخصی من کمی با نویسنده در این مورد متفاوت است من فکر می‌کنم به سمت و سویی می‌رویم که کار عده‌ای همچنان ارزشمند و ساعت کاری آن‌ها در این حد پایین نخواهد آمد. در عین حال به کار عده‌ای اصلا نیازمند نخواهیم بود.) یکی از موانع سر این مورد حجم زیاد مصرف‌گرایی است که با کاهش آن نیاز ما به نیروی کار هم کمتر می‌شود.
  3. جهان بدون مرز: در انتها نویسنده بیان می‌کند در حالی که همه‌ی این مباحث جذاب است و نوید آینده‌‌ای روشن را می‌دهد در خیل عظیمی از کشورها مردم در شرایطی زندگی می‌کنند که حتی نزدیک به این آرمان‌ها نیست (من جمله کشور خودمان). و راه بهبود این شرایط برداشتن مرزها است که مردم بتوانند بدون مشکلی مهاجرت کنند و وضعیت زندگی خودشان را بهبود ببخشند. نویسنده بیان می‌کند که این کار وضعیت کشور اولیه را هم بهبود می‌دهد چون اگر افراد بدانند که می‌تواند به سرزمین اولیه خودشان برگردند بدون این که شانس بازگشت دوباره به کشوری که به آن مهاجرت کرده‌اند را از دست بدهند این کار را می‌کنند. و این بازگشت وضعیت کشور اولیه را هم بهبود می‌دهد. همچنین عده‌ی زیادی باز هم با وجود مرزهای باز به خاطر شرایط مالی یا اعتقادات شخصی مهاجرت نخواهند کرد و مهاجرت بی‌رویه‌ای صورت نمی‌گیرد. نویسنده این کار را به جای کمک‌های مالی به کشورهایی با شرایط بد پیشنهاد می‌کند و اعتقاد دارد این کار هم به حذف فقر کمک می‌کند هم از نظر اخلاقی صحیح است. و افراد صرفا نباید به دلیل این که در کشوری به دنیا آمده‌اند به یک زندگی خاص محکوم شوند. البته نویسنده هم اعتقاد دارد این کار باید به نحوی صورت بگیرد که فرهنگ کشور مهاجرپذیر ضربه نبیند. همچنین شواهدی می‌آورد که مهاجران بازار کار را برای نیروهای داخلی بدتر نمی‌کنند چه از نظر دستمزد و چه از نظر میزان فرصت‌های شغلی.
پس ما برای بازرسان بارزس داریم و کسانی داریم که برای بازرسان ابزار می‌سازند تا از بازرسان بازرسی کنند. کار راستین مردم باید این باشد که به مدرسه برگردند و دوباره درباره‌ی هر چیزی فکر کنند که قبل از اینکه کسی بیاید و بهشان بگوید باید خرج خود را درآورند به آن فکر می کردند.
ریچارد باکمینستر
انسان‌ها با ماندن در یک مکان رشد نکردند. عشق سفر در خون ما است. چند نسل به عقب بروید، تقریبا همه‌ افراد در شجره‌نامه‌ی خود یک مهاجر دارند. به چین امروز نظری بیندازید، آنجا که بیست سال پیش بزرگ‌ترین مهاجرت تاریخ بشر منجر به این شد که صدها میلیون چینی از روستاها به شهرها بروند. مهاجرت هر قدر هم اخلال ایجاد کند، بارها و بارها نشان داده است که یکی از نیرومندترین محرک‌های پیشرفت است.
اشراف راستین در قرن بیست‌ویکم کسانی نیستند که در خانواده مناسب یا طبقه مناسب به دنیا آمده‌اند، کسانی هستند که در کشور مناسب زاده‌ شده‌اند. اما این اشراف مدرن تقریبا از بخت‌یاری خودشان بی‌خبر هستند.

ایده‌های کتاب واقع‌گرایانه‌اند، عمل‌گرایانه‌اند، شاید در نگاه اول افراطی به نظر برسند ولی به شیوه‌های مختلف در حال حاضر هم در بخشی از کشور‌ها به صورت کامل یا نسبی در حال اجرا هستند. عموما در کشورهای عضو اتحادیه اروپا. شاید این قضیه بی‌تاثیر از این نباشد که نویسنده خودش هلندی تبار است. هر چند تحصیلاتش را در هلند و آمریکا ادامه داده. نگاه کلی کتاب به آمریکا است. از بقیه کشورها گاها اسم می‌آید ولی عمدتا بحث نویسنده این است که‌‌ آمریکا در راه هر ایده چه کرده است و چه نکرده. این موضوع برای من کمی عجیب بود هم با توجه به ملیت نویسنده و هم اینکه حداقل ایده اول در بعضی از کشور‌های اتحادیه اروپا من جمله کشور خودش در حال اجرا است ولی نویسنده برای مثال زدن و اقناع برای فواید آن دست به دامن مثال‌های تاریخی یا آزمایش‌های کنترل شده می‌شود و اصلا از اجرای مقیاس بزرگ این ایده در کشورها حرفی نمی‌زند.

وقتی داشتم این کتاب را می‌خواندم شخصی از من پرسید فایده خواندن این کتاب برای همه‌‌ی چه می‌تواند باشد؟ حال آن که اکثر ما سیاسمتمدار نیستیم و قدرت اجرای این ایده‌ها را نداریم (اگر هم داشتیم در حال حاضر کشور ما درگیر مشکلات بنیادی‌تر و متفاوت‌تری است). به نظرم دانستن این ایده‌ها کمک می‌کند که اگر روزی این ایده‌ها به مرحله اجرای عمومی رسید، بتوانیم در جهت آن‌ها تلاش کنیم یا اگر مخالفت هم می‌کنیم بدانیم با چه چیزی در حال مخالفت هستیم. شاید هم بعضی‌ها پا را از این فراتر بگذارند و روی این ایده‌ها بتواند سنگ‌بنای چیزی را پابگذارند که وضعیت را برای همه بهتر کند.




من کتاب را با ترجمه مزدا موحد از نشر نو خواندم. به نظرم ترجمه قابل فهم و ساده بود. طراحی ساده روی جلد را هم دوست داشتم فقط جنس جلد واقعا شکننده بود.

این تد تاک با این که از این نویسنده نیست ولی به مفهوم مشابهی از دو مورد اول می‌پردازد که برای من جذاب بود. زیرنویس فارسی هم دارد.

https://www.youtube.com/watch?v=cXQrbxD9_Ng



کتابمعرفی کتابخلاصه کتابجامعهکسب و کار
اینجا از تجربیاتم با کتاب‌ها و زندگی می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید