افسانه حبیبی
افسانه حبیبی
خواندن ۳ دقیقه·۱۱ روز پیش

چه فرقی می‌کند؟

 
 

بارها شنیده‌ام که افراد به ملیت، قومیت یا حتی جنسیتشان افتخار میکنند. افتخار میکنند که از نسل کوروش‌اند، در حالی که خدابیامرز مگر چند تا بچه می‌تواند داشته باشد و احتمالا بیشتر است با توجه به تکثر تعداد رعایا از نسل یک رعیت معمول آن زمان باشیم که آن بنده خدا هم هیچ وقت فکر نمی‌کرده مردم در آینده به او به عنوان جدشان افتخار کنند و دست‌آورد خاصی هم نداشته که کسی به آن افتخار کند. بعید هم می‌دانم چنین چیزی در بقیه کشور و ملت‌ها رایج باشد مثلا یونانی‌‌ها افتخار کنند که از نسل اسکندرند. حتی اگر فرض بگیریم، نسبت ژنتیکی همه ما هم کوروش باشد، از نسل کوروش بودن چه ویژگی‌ ای به ما اضافه می‌کند یا اگر هم بکند آیا اصلا این ویژگی مثبت است؟ و بلفرض هم که اضافه کند و مثبت هم باشد این ویژگی افتخار کردن دارد؟ مثلا کسی هست که افتخار کند که با دست و پای سالم به دنیا آمده؟ شما ممکن است فکر کنید دست و پای سالم بهتر از دست و پای ناسالم است یا حتی بابتش خدا را شکر کنید ولی هنوز کسی را ندیده‌ام که به دست و پای سالم افتخار کند. در حالی که افتخار می‌کنیم به دست‌آوردهای شخص و ملتی هزاران سال پیش از اینکه متولد بشویم. دقیقا چه چیزی ما را اینقدر مفتخر کرده؟ این که چند هزار سال پیش شخصی امپراطوری بزرگی بیان کرده یا در زمانی در این سرزمین افرادی دانشمند می‌زیستند که علم آن زمان را در دست داشته‌اند، یا شاعران و نویسندگان بزرگی که این سرزمین به خود دیده (که منکر هیچ کدامشان نیستم.)؟ چند هزار سال بعد به مردمان کشوری که عمدتا عملکرد جالبی در زمینه‌ای ندارد چه چیزی میدهد. من منکر دست‌آوردهای و سلسله‌های درخشان در تاریخ ایران نیستم ولی بروز و ظهورشان در وضعیت فعلی را به شکلی که عمدتا به آن نگاه می‌شود نمی‌بینم. مسئله از دید من این است که ما در زندگی به روایت و داستان‌هایی نیازمندیم، داستان‌هایی که همزمان ما را با گروهی پیوند بزنند و در عین حال به ما حالتی شخصی بدهند و از بقیه متمایز کنند. روایت ایران شکوهمند تاریخی هم یکی از این روایت‌هاست که هم می‌تواند ما را به عنوان افراد یک ملت به هم پیوندد. ولی به جای استفاده از این روایت و ساخت روایت‌های جدید به نظر بیشتر داریم در این روایت به عنوان خاطره‌ای خوب از گذشته حل می‌شویم.
به شخصه منکر ارتباط مشترک نیستم جدا از تاثیر ژنتیک، ما فرهنگی مشترک و پرزور داریم. زنتیک قرعه‌ای بوده که به ما خورده ولی در تاثیر فرهنگ بیشتر جای اثرگذاری داریم. این فرهنگ هم در طول تاریخ و با گذر از شرایط و نیازمندی‌های مختلف به این شکل در آمده. در این دور و زمانه بیشتر از این که نیازمند افتخار باشیم نیازمند نگاه دوباره به این فرهنگ و تصحیح و تطبیق وضعیت آن با وضعیت کنونی هستیم.

در نهایت هم این متن را با شعری از جناب سعدی، که خیلی شیواتر از من این قضیه را شرح و بسط داده‌اند به پایان می‌برم.

روزی پدری پر از فضائل/رفت از بر خاندان جاهل
از مدرسه کودکش می آمد/برخورد به لاتی از رذائل
گفتش که پس از پدر تو باشی/بر مرتبه اش ز خلق نائل
بردش پس آنچه هست روشن/کردش ز جهان و خلق غافل
آمد پسرک به مادرش گفت/امروز منم مراد کامل
خندید به طفل و گفت مادر/باید که کنی ز بر رسائل
هم بعد بلوغ با نمازت/همواره بکوش در نوافل
هم آنچه پدر شناخت بشناس/حل کن تو جدید در مسائل
از کبر و غرور طفل گفتا/هستند به من که خلق قائل
آنروز گذشت و روزگاری/گشت آن پسرک بزرگ و عاقل
با نام پدر همیشه می رفت/در مجلس شاه و بزم و محفل
روزی ز قضای روزگاران/افتاد میان خلق مشکل
آمد به میان و حکم فرمود/بی منطق و مدرک و دلائل
در بهت فتاده بود خلقی/ناگاه زبان گشود فاعل
گفتا که مرا اگر شناسی/گفتم به میان آن جداول
گیرم پدر تو بوده فاضل/از فضل پدر تو را چه حاصل
تاریخ ایرانژنتیکتاریخمای اسمارت ژن
اینجا از تجربیاتم با کتاب‌ها و زندگی می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید