چهارشنبه ۱ دی ۹۵ بعد از ظهر حامد به من زنگ زد. گفت میخواهیم جمع کنیم بریم. بیا. باید برویم مجتمع امام رضا قرار است دو روزه آنجا را جمع کنیم. گفت همین الآن شروع کنیم . شنبه میخواهیم شروع کنیم کد بزنیم!
یک اتاق که هیچ چیز نداشت جز یک موکت! نه کابل کشی داشت نه برق داشت نه هیچی.
آن شب رفتیم دنبال قیمتها و پرس و جو و بررسی. فردایش خریدها را انجام دادیم و آمدیم. خلاصه شنبه کابلکشی انجام شده بود. سرور نصب شده بود و داشتیم سرورها رو راه میانداختیم بیاید بالا!
(۴) پنج شنبه صبح زود رفتیم پشت در و غر میزدیم که چرا در بسته است پس!؟
البته شنبه شبش هم عروسی دوستم بود!
خلاصه ما این ها رو تموم کردیم.
قرار شد چون فرصت نداشتیم کامپیوتر بخریم، میخواستیم کامپیوتر قرض بگیریم و بیاروریم بگذاریم و کار را شروع کنیم.
شبانه کامپیوترها را از مشکات* بار زدیم و آوردیم خالی کردیم مجتمع.
صبح روز بعد که باران میآمد رسیدیم و بارها را خالی کردیم و بسم الله!
چیزی که الآن به اسم سایه معروف است آن وقت به اسم «مهر من» شروع شد. به این اسم همه چیز را لیبل میزدیم و دامینش هم مهر من بود. اولین نسخه از مهر من با این افراد بالا آمد بالا آمد.
یادش به خیر. اوایل که آمده بودیم. خدا بیامرز امیراژدری اتاقش بغل اتاق ما بود. بعد از یک مدت او را هم انداختیم بیرون و آن اتاق را هم گرفتیم! کم کم کل طبقه را تصاحب کرده بودیم! بعد که دیدند کارمان زیاد است، طبقهی پایین را هم دادند به ما. پایین که آمدیم سایه شروع شد و ...
توضیحات: * مشکات جایی است که هستهی اصلی تیم تشکیل شد. از زبان مدیر تیم بیشتر در موردش خواهیم نوشت.
نویسندهی یادداشت: علی رحمانی
اگر دوست دارید همسفر ما باشید این پست را ببینید.