آیه الکرسی چند آیه از سوره بقره است. از کودکی آن را به ما آموخته اند. از کسانی هستم که آن را حفظ کرده ام و می خوانمش . برایم اهمیت دارد. وقتی که این چند آیه را می خوانم یک چیزهایی که زندگی روزانه و حواسپرتی های بیشمار از یادم پاک می کنند، دوباره در ذهنم زنده می شود.
به اصطلاح به تنظیمات کارخانه بر می گردم. یعنی متوجه می شوم که :
وجودی هست که زنده است و این هستی را آفریده و آن را به راه انداخته است. هم به وجود آورنده است و هم حرکت و تکامل داده است. او جهان را ساخته و آن را به راه انداخته است. شاید شبیه این باشد که ماشینی در کارخانه ساخته شده است و علاوه بر آن راه انداخته می شود تا اینکه به کار برده شود. همچنین شاید شبیه این باشد که کارخانه ای را یک نفر می سازد و آن را راه اندازی می کند و خودش اداره آن را به عهده دارد . ممکن است خیلی از صاحبان کارخانه ها کار اداره و رسیدگی به امورات را به افراد متخصص و مهندس ها بسپارند اما هستی را همان آفریننده آن اداره و مدیریت می کند.
از نقص هایی که ما داریم بری و دور است. نیازهای ما را ندارد.
مالکیت جهان از آن اوست و ما مالک اصلی و مطلق نیستیم. هر چیزی به ما تعلق دارد در حد امانت و موقتی است.
حواس را باید جمع کرد که هر فکر و هر عمل انسان در جایی که فراتر از تصور ماست ذخیره و ثبت میشود. یک جایی یا یک مفهومی در جهان هستی همه جزئیات را در خود دارد.
در آئین او اجباری نیست . هر کسی به تناسب استعداد و خواست قلبی می تواند در راه خداشناسی گام بردارد. با این حساب، قوانین قلب و دل یعنی مفاهیمی مثل ایمان، برخواسته از قلب و روح فرد و احساسی کاملا شخصی به نظر می رسد. این پیام ها را باید با قلب و احساس دریافت کرد. بنابراین اجبار به خواندن و حفظ کردن عملی بیهوده است. فقط ممکن است مثل تکرار یک درس در یاد بماند، اما به احساس نفوذ نمی کند. تنها باورهایی که به احساس انسان تبدیل میشوند، ماندگار و قوی هستند . خداشناسی نیز در نهایت باید مبتنی بر باور قلبی و احساس باشد. چیزی که فقط از دست خود انسان بر می آید.
باورها و اعتقادهای عمیق به معنای ریسمان های قوی و مستحکمی هستند که هرگز از دست نمی روند. درست است که خداوند در هنگام یاری خواستن از او ظاهر نشده و کمکی نمی کند، اما در دراز مدت و در یک افق زمانی طولانی به یاری هر کسی میشتابد که او را خوانده است. به همه بندگانش مهربان است.
فقط آن نیروی برتر جهان هستی است که می تواند ولی و سرپرست واقعی حساب شود. اوست که بشر رابه شکل مستقیم با الهام و به شکل غیر مستقیم با اسباب و علل، از تاریکی جهل و نادانی و ضعف هایش به سوی نور و توانایی می برد. هر کسی جز او، مسیری برعکس یعنی از نور به تاریکی را پیش پای انسان می گذارد.
در قرآن راجع به ابزارهای شناخت آیات بسیاری وجود دارد. از ابزارهای شناخت به گوش و چشم اشاره شده است. اما ابزار بعدی که با عنوان فواد آورده شده است کمی فرق دارد. معنای آن قلب است. اما نه آن قلب صنوبری که در سینه انسان ها می تپد. منظور از قلب یک نوع درک و شناخت و تجزیه تحلیل کردن است. به عبارت دیگر فواد باید کانونی باشد که یافته های محیط و درون انسان در آن بررسی شده و ابزاری است که نهایتا نگرش را تولید می کند.