افرا مهرائی صدق·۱ سال پیشانتقال یک پرستار به مرکز دیگرمن در جایگاه یک مدیر ساده خدمات پرستاری وقایعی را از دید خودم میتوانم توضیح دهم. از سایر جنبههای پیچیده مسائل اطلاع درستی ندارم. یکی از پ…
افرا مهرائی صدق·۱ سال پیشپوشش اختیاریامروز حسب اتفاق یکی از دوستان قدیمی را دیدم. تا آخرین روزی که شاغل بود و دوران سی ساله خدمت را سپری می کرد چادری بود. حالا چهره ای کاملا مت…
افرا مهرائی صدق·۱ سال پیشکارمند بد قلقبه عنوان یک کارمند در یافته بودم که بخشی از قدرت من مبتنی بر مقام و پٌست است. بنا بر این توجه ویژه ای به شرح وظایف، اختیارات و مسئولیتهایم…
افرا مهرائی صدق·۱ سال پیشکمیسیون پزشکیوضعیت روحی روانی من در جلسه مدیران پرستاری دانشگاه، تعریفی نداشت. در کارهایم با بن بست های متعددی روبرو بودم . امورات طوری گره خورده بودن…
افرا مهرائی صدق·۱ سال پیشالم شنگه در بیمارستانآن روز صبح معلوم شد که شب قبل یکی از بیماران از دنیا رفته و بستگانش بخش را طوری به هم زده بودند که همه مریض های بستری وحشت زده، شده بودند.پ…
افرا مهرائی صدق·۱ سال پیشسفر به قزوینیک بار به خانه دائی مان در قزوین رفته بودیم. آنها در یک محوطه وسیع خانه های سازمانی ارتش زندگی می کردند. روز تعطیل بود و خانواده های کمی در…
افرا مهرائی صدق·۱ سال پیشمرگ پرستاربا وجود اینکه بیمارستان نقطه پایان حیات بسیاری ازانسان ها است ، اما مرگ بیماران هیچگاه عادی نیست. هر بیماری که از دنیا میرفت گویی اولین نفر…
افرا مهرائی صدق·۱ سال پیشهر پرستار یک معماهر پرستاری برای من یک معما بود. از این جهت که باید کشف می کردم در کدام بخش و زیر نظر کدام سرپرستار می تواند بهترین خودش باشد. اینکه آیا پرس…
افرا مهرائی صدق·۱ سال پیشاین قسمت: عوام فریبییک زمانی داستانی شنیده بودم با این مضمون: یک نفر پیش پادشاهی میرود و ادعا میکند که زنبوری را تربیت کرده است. پادشاه میگوید اگر ادعایش را…
افرا مهرائی صدق·۱ سال پیشعصر سیزده بدرشیفت عصر سیزده بدر هر سال یک شیفت جنجالی و پر درد سر بود. کسی نمی خواست آن روز عصر کاری در بیمارستان باشد. افرادی که حاضر بودند همکاری کنن…