هشتادو نهمین روز چالش دویست روزه تولید محتوا:
روزی با یکی از پزشکان در حال صحبت کردن در مورد بیمارانشان بودیم. ایشان گفتند که اصل و مبنای اولیه طبابت، درمان نیست . اصل طبابت تشخیص است. یعنی بتوانی بیماری را بدرستی تشخیص بدهی و از بیماری های مشابه که همان علایم را دارند افتراق بدهی . از نظر ایشان نیازی نیست پزشک درمان انواع بیماری ها را به خاطر بسپارد. زیرا اگر تشخیص درست داده شود، درمان بیماری در همه کتاب ها و متون طب به روز نوشته شده است.
از نظر ایشان تشخیص ندادن بیماری و حد و مرزهایش با بیماری های دیگر، یک شکست واقعی است . به گفته ایشان بیماران در درمان عجله به خرج می دهند و اجازه نمی دهند تا پزشک به تشخیص قطعی بیماری برسد . این عجول بودن باعث شده است که دکترها هم عجول شوند. دست به آزمون و خطا بزنند که گاهی ممکن است درست به هدف بزنند و گاهی موجب شکست یا تعویق درمان شود.
این حرف های دکتر من را به فکر فروبرد . زیرا این تصور در ذهنم شکل گرفت که مثل سایر پدیده های هستی این مسئله قابل تعمیم است. به این فکر کردم که انسان باید آدم های درست را تشخیص دهد. تشخیص دادن آدم های سالم زندگی از افراد سمی یک افتراق بسیار سخت است . اگر بتوان این تشخیص را داد بقیه زندگی هر دو طرف خوب می شود . اما ما معمولا آدم های سمی اطرافمان را دیر تشخیص می دهیم. بعد هم پشیمان هستیم از همه کارهایی که کردیم و نباید انجام میدادیم . زیرا خدمت به انسان های سمی، معادل دادن مروارید به خوک است. خوک قدر مروارید را نمی داند و بدتر اینکه آن را آلوده می کند.