وقتی یکی از پرستاران در روز مرخصیاش به دفتر پرستاری آمد، با خودم گفتم موضوع مهمی پیش آمده است.
پرستار از آن پرستارهای کاری و باوجدان بود. در بخش ویژه کار میکرد. تبحر خوبی برای اداره بیماران بدحال داشت و بنابراین باید حرفهایش به خوبی شنیده میشد.
او روبروی من نشست و از یکی از همکارانش گلایه کرد، شکایت کرد و گفت که از او دل چرکین شده است.
میدانستم که تضاد و تعارض در محیط کاری امری طبیعی است و متاسفانه گستردگی زیادی داشت. پرستارها اختلاف سلیقه زیادی داشتند. این تضادها باید رسیدگی میشد. زیرا اگر اختلاف دو نفر حل نمیشد نمیتوانستیم انتظار داشته باشیم مشکلات بزرگ سیستم را حل کنیم. حل شدن این مشکلات باعث شفاف سازی بهتر شدن روابط کاری میشد.
همزمان با صحبتهای او، من یادداشت برداری کردم تا دچار ذهن فراموشکار نشوم و چیزی از قلم نیفتد.
همین که کمی سبک شد ادامه داد که برای درد دل آمده و هیچ انتظار از دفتر پرستاری ندارد.
من نپذیرفتم به او گفتم حرفهایی زده است که نیاز به مذاکره با پرستار دیگر و سرپرستار دارد. قرار شد با پرستار دیگر هم صحبت کنم و نقطه نظرات و دلایل او را هم بشنوم. سپس جلسهای با حضور آن دو پرستار تشکیل بشود. اگر این رودر رو شدن انجام نمیشد همه چیز در هالهای از ابهام باقی میماند. او گفت همین حرفها را در حضور همکارش و سرپرستار خواهد گفت، ولی ادامه داد میترسم از این به بعد با من رفتار مناسبی نداشته باشند.
به او اطمینان داده شد که این تقابل کمک خواهد کرد تا دیدگاهها و ایدههای یکدیگر را بهتر بشناسند.
شفاف سازی منجر به مشارکت و همکاری بهتر بین آنها خواهد شد. روابط او با دیگران بهبود خواهد یافت. بالاخره هر چه کارکنان هماهنگتر باشند بهتر میتوانند هدفهای سازمان را محقق کنند.