در صف طولانی خرید از سیمای مشاغل بودم . مشتری های قبل از من چند نفر آقا بودند و مشتری های بعد از من یک آقا و بقیه خانم ها بودند. به دلیل صف طولانی و صرف حدود یک ساعت وقت سر صحبت باز شد و آقایان با هم صحبت کردند . بیشتر با هم آشنا شدند. خانم ها ساکت بودند. از جمله من که بین دو تا آقا نوبت داشتم. فقط به چند سوال به صورت بله خیر جواب دادم.
وقتی که نوبت گرفتن خرید ها رسید یکی از آقایان که به نوبتش مانده بود، به آقایی که وسایل را تحویل گرفت کمک کرد و تا ماشین رفت. نفر بعدی از همین الگو پیروی کرد و چند نفر به همین روش عمل کردند. وقتی که نوبت به من رسید نمیتوانستم به آقایی که نوبتش بود کمک کنم. با خودم گفتم به کمک من نیاز ندارد و خودش وسایلش را می برد. همین کار را هم انجام داد.
نوبت من که رسید می دانستم که زنجیره کار خوب گسسته شده است و باید خودم وسایلم را ببرم. یک دور وسایل را بردم و بقیه را روی پیشخوان قرار دادم تا برگردم. در کمال تعجب دیدم که یکی از آقایان از صف در آمد و به کمک من آمد. برنج و روغن را برداشت و من هم چند قلم دیگر را به دست گرفتم و به سوی ماشین حرکت کردیم.
از اینکه رفتار خوب یک شهروند ادامه یافت و مردم به هم کمک کردند خیلی لذت بردم.