شنیدن دست خود آدم نیست، بعضی وقت ها گوش می شنود و اختیاری در شنیدن یا نشنیدن نداریم.
روزی شاهد گفتگوی دو خانم باهم بودم. من کمی از آنها دور بودم، اما صدایشان را می شنیدم که یکی از آنها دعایی کرد. دعای او اینگونه بود: خدایا نعمت سلامتی را از ما نگیر و بیماری را دور کن.
خانم دوم با عجله و شتاب پرید وسط حرفش و گفت این جور دعا کردن اشتباه است.
باید جملات مثبت به کار بِبٓری.
باید بگویی خدایا ما را سلامت بدار.
باید از کلمه بیماری یا هر کلمه منفی در دعا دور باشی. باید سعی کنی خودت را تغییر بدهی.
بعد از آن از کور بودن ضمیر ناخودآگاه و جذب چیزهای منفی و اینجور مطالب گفت.
همینطور مسلسل بار ادامه داد. توی دلش کلی جمله انگیزشی و کلیشهای بالا و پایین میپریدند و منتظر بودند که به زبانش جاری شوند.
در ادامه از تغییرخودش و از نگرشی نو که در اثر مطالعه نسبت به زندگی پیدا کرده بود، تعریف کرد.
خانم شنونده هاج و واج مانده بود. شاید نمی فهمید چرا باید یک دعا باعث این همه نصیحت بشود.
گوینده کمی مکث کرد و سپس از شنونده که ساکت بود و چیزی نگفت، عذرخواهی های فراوانی کرد.
انگار پشیمان بود که آن همه جملات تکراری و کتابی را به سوی او پرتاب کرده بود.
شنونده گفت خواهش می کنم این چه حرفیه، نیاز به عذرخواهی نیست.
با خودم گفتم چقدر جمله کلیشه ای داشت که منتظر رهاسازی بودند!