مسئول واحد بیهوشی یک نامه کتبی خطاب به مدیر خدمات پرستاری نوشته بود. برای یکی از کاردان های بیهوشی درخواست تذکر کتبی داشت. علت آن پاره ای تعلل و مشکلاتی بود که پیش آمده بود.
همان روز جلسه ای با حضور سرپرستار اتاق عمل، مسئول بیهوشی و سوپروایزر صبح برگزار کردیم. هدفمان یافتن جزئیات تعلل ها و رفع آنها بود. بعد از اینکه حرف های ما تمام شد خود کاردان بیهوشی را به جلسه فرا خواندیم تا نظراتش را بگوید. او ابتدا رفتاری شبیه قهر کردن در پیش گرفت ولی بعد منعطف تر شد.
تازه به دفتر پرستاری برگشته بودم که نامه ای از مدیر بیمارستان به دستم رسید. معلوم شد مسئول بیهوشی همان موقع که نامه را خطاب به دفتر پرستاری نوشته بود رونوشتی به مدیر فرستاده است. مدیر هم در زیرنویس نامه نظر دفتر پرستاری را پرسیده بود تا در مورد صدور تذکر کتبی با درج در پرونده تصمیم بگیرد.
پایین نامه به مدیر نوشتم که در حال بررسی موضوع هستیم و به محض روشن شدن نتیجه نظرمان را اعلام خواهیم کرد. یک نسخه از نامه را به همان کاردان بیهوشی فرستادم تا درکی از وضعیتی که برایش ایجاد شده است به دست آورد.
یک نسخه دیگر به مسئول بیهوشی فرستادم و این جمله را نوشتم: تا وقتی که مسائل در سطح بخش و دفتر پرستاری حل نشده است و مشخص نشده است که باید به مراتب بالاتر اطلاع بدهیم، از دادن رونوشت به دیگران پرهیز کنید.
در چنین جلسه هایی به عنوان مسئول دفتر پرستاری مجبور بودم حرف هایی به زبان بیاورم یا بنویسم که هم گفتنش سخت بود و هم نوشتن آن دشوار می نمود. همچنین مجبور بودم بدون جریحه دار کردن احساس آنها و ضمن اثبات حسن نیت خودم، حرف های لازم را به زبان بیاورم. این ها قسمت های دشوار شغل من بودند.